زحام
[زِ] (ع مص) انبوهی کردن (دهار) مزاحمت (مصادر زوزنی) (ناظم الاطباء) انبوهی کردن و تنگی نمودن (از منتهی الارب) (آنندراج) : چون کشانندت بدین حیله بدام جمله بینی بعد از این اندر زحاممولوی رجوع به زحام کردن و زحمه شود (|| اِمص، اِ) انبوهی (غیاث اللغات از منتخب) (آنندراج) (دهار) جماعت انبوه (ناظم الاطباء) : دامن او گیر و از او جوی راه تا برهی زین همه بؤس و زحام ناصرخسرو - یوم الزحام؛ روز قیامت (از تاج العروس).