زبیب
[زُ بَ] (ع ص مصغر) مصغر اَزَبّ، بمعنی آنکه موی صورت و گوشهایش انبوه باشد (از اقرب الموارد) مصغر مرخم ازبّ است در این بیت که شاعر گوید: فآلیت لااشری زبیباً بغیره لکل اناس فی بعیرهم خبر(محیط المحیط (||) اِ مصغر) مصغر زبّ آلت رجولیت طفل (ناظم الاطباء) مصغر زبّ است بمعنی آلت مردان یا کودکان و این لغت یمنی است (از متن اللغه) رجوع به زُبّ و اَزَبّ و زَبّاء شود.