زبون

معنی زبون
[زَ] (ع ص) اشتر که لگد زند دوشنده را (مهذب الاسماء): ناقهء زبون؛ شتر مادهء بسیار راننده و زننده مردم را (منتهی الارب) ناقه زبون؛ یعنی شتری است دورکننده (شرح قاموس) شتر لگدزن (منتخب اللغات) از شتران، سخت دورکننده و از خود راننده را گویند (اقرب الموارد) ناقهء زبون آن است که دوشنده را میزند و میراند و معمولًا ناقه با کندهء زانوان میزند (تاج العروس) شتری را گویند که به وقت دوشیدن دوشنده را لگد زند (برهان قاطع)( 1) ناقهء زبون؛ شتر مادهء بسیار راننده و زننده مردم را (منتهی الارب) (آنندراج) اشتر مادهء دفع کننده (مقدمه الادب زمخشری) شتر مادهء لگدزن (کشف اللغات ||) حرب زبون (مجازاً)؛ جنگی را گویند که دفع میکنند بعضی (از جنگاوران) بعض دیگر را از بسیاری (اقرب الموارد) (شرح قاموس) جنگ سخت که مردم را بازدارد و دور کند از جنگ کردن و جز آن (منتخب اللغات) حرب زبون؛ جنگی را گویند که مردم را مصدوم میسازد و تشبیه کنند و در اساس است، زبون جنگی سخت است مانند ناقهء سختی که لگداندازی میکند « ناقهء زبون » میراند یعنی آنرا به برخی گفته اند جنگ را زبون گویند زیرا جنگاوران دفع میکنند یکدیگر را از بسیاری و انبوهی (از تاج العروس) جنگ که مردم در آن از بسیاری یکدیگر را میرانند (محیط المحیط) (البستان) جنگ سخت (القاموس العصری، عربی - انگلیسی) (کشف اللغات) حرب زبون؛ جنگ که در آن بجهت کثرت و انبوه بعض مردم دفع کنند مر بعض را (منتهی الارب ||) چاه که در نورد یا در میانهء آن که آب در آن گرد آید، واپس رفتگی باشد (منتهی الارب) چاهی که( 2) در آب کشیدن او واپس شدنی هست (از شرح قاموس) چاهی که در جمع شدن آب در آن تأخیر و درنگ باشد (تاج العروس) (قاموس) (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (البستان ||) گول بیخرد عربی نیست، مولد و زاییده شده در عربست (از شرح قاموس) زبون بمعنی غبی مولد است و بنوشتهء صحاح، زبون بدین معنی از کلام اهل بادیه نیست و مراد از غبی آن کس است که وهم بسیار دارد و گول میخورد (از تاج العروس) گول و نادان (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)( 3) غبی که وهم بسیار دارد و گمراه میشود زبون بدین معنی و بمعنی زیر (حریف)، مولد است و اهل بادیه آنرا بکار نبرند و شاید لغتی آرامی باشد، و زبون در آرامی بمعنی دوست، خریدار و فروشنده آمده است و جمع زبون را زبائن گویند و این برخلاف قیاس است، و جمع قیاسی آن زُبُن است( 4) (از متن اللغه) گول و نادان یعنی فراوان مغبون میشود، و این از باب ؛« یزبن کثیراً » (کشف اللغات) زمخشری آرد: زبون کسیست که بسیار مغبون شود، گویند ضبوث و حلوب( 5) است یعنی فعل مانند آن دو کلمه مسند است به سبب مجازاً، همچنانکه دراین شعر آمده: اذا رد عالی القدر من ( یستعیرها (از اساس اللغه زمخشری) زبون بمعنی ابله و بمعنی حریف، از باب ضبوث (ناقه ای که فربهی آنرا با دست بیازمایند)( 6 اسنادی مجازی است، از قبیل اسناد « حلوب » و « ضبوث » و حلوب (ناقه ای که شیر او را بدوشند) است و پیداست که اسناد فعل در بمعنی صاحب تمر و صاحب لبن، و لذا هیچگاه ضبوثه و حلوبه گفته نشده چون در حقیقت این دو، صفت ناقه « لابن » و « تامر » در نیستند تا آنها را مؤنث بیارند بنابراین میتوان زبون را بدین معنی صفت دانست بمعنی صاحب زبن (از محیط المحیط) : ستد و داد را مباش زبون مرده بهتر که زنده و مغبونسنائی || حریف و مقابل، و بدین معنی مولد است (منتهی الارب) حریف و هم پیشه، مولد است (از شرح قاموس) حریف را مولدان زبون و هر یک را زبون گویند (صحاح اللغه) (قاموس) (تاج العروس) (محیط المحیط) (اقرب الموارد) حریف و مقابل، و بدین معنی مولد است (ناظم الاطباء) هم پیشه و معامل، و بدین معنی مولد است و شاید از لغات آرامی باشد (متن اللغه ||) مولدان فروشنده ای را گویند که خریداری ویژه دارد یعنی خریدار فقط از او جنس قوم بالدون و خرج من » : آمده « مقامهء قطیعیه » میخرد و برای خرید تنها نزد او رفت و آمد میکند و بدین معنی در مقامات حریری 7) اما وجه نخست با سخن حریری در این مقامه )« او ازجملهء اغبیاء است » برخی گفته اند مقصود حریری آن است که « الزبون مناسب تر است زیرا حریری لغزی در کلمهء ضیفن آورده و ضیفن طفیلی را گویند که دنبال میهمان میرود بدون دعوت شدن از نه بغباوه( 8) (محیط المحیط||) ،« قوم بالدون » : طرف میزبان و این چنین کس را به دنائت توصیف کنند چنانکه خود او گوید فروشنده زبون خریدار و خریدار نیز زبون فروشنده است (از دزی ج 1 ص 578 ||) در لغت اهل بصره، خریدار را گویند (محیط المحیط) خریدار (دهار) (سروری) (رشیدی) زبون خریدار، و در مثل است: اذا رأیت الزبون فخذ منه الاربون( 9) (دیباج الاسماء) : ای بوده زبون تن زبهر تن همواره چرا زبون بزازیناصرخسرو || خریداری که چیزها را برغبت تمام بخرد( 10 ) (برهان قاطع||) خریداری که از یک فروشنده خریداری کند و برای خرید بنزد او رفت و آمد کند، و این لغت مولدان است آن فروشنده را نیز مولدان زبون و هر یک را زبون آن دگر خوانند (از محیط المحیط) خریدار و فروشنده هر یک زبون آن دیگر است (از دزی ج 1 ص 578 ||) فروشندهء چیزی به دیگری را زبون گویند همچنانکه خریدار را نیز زبون این فروشنده خوانند (از محیط المحیط) (از دزی ج 1 ص 578 ) رجوع به معنی قبل شود (|| در تداول عامه) رفیق نامشروع زن فاسق زن و آن زن را زبونه خوانند و گویند: زوبنها و زوبنته (محیط المحیط) زبون یک زن شوهردار، معشوق اوست و آن زن معشوقش را زبونه است، از فعل زوبن (از دزی ج 1 ص 578 ||) جامه ای را که به اندازهء پیکر گیرند و پوشند زبون گویند از زبن بمعنی جامه ای بقطع خانه (از تاج العروس) نام یک نوع لباس که در میان مردم عراق متداول است زبون باشد (از مجلهء لغه العرب سال 9 ص 500 ) جامهء کوچکی که در زیر قبا پوشند (برهان قاطع) جامه ای که به اندازهء پیکر گرفته و پوشیده میشود (متن اللغه ||) موذی (کازیمیرسکی ||) مشکل و بازحمت (ناظم الاطباء ||) به معنی زحمت دادن بکسی آمده است( 11 ) رجوع به دزی ج 1 ص 578 شود || کسی که معمولًا به حمام عمومی می رود رجوع به دزی ج 1 ص 578 شود (|| مص) سرکشی طغیان روح عدم اطاعت رجوع به دزی ج 1 ص ضبط کرده و مسلماً از اغلاط است ( 2) - در متن قاموس و « ز» 578 شود ( 1) - ظاهراً مؤلف برهان زبون را بدین معنی با ضم استیخار، بتأخیر افتادن و عقب افتادن « الزبون؛ البئر التی فی مثابتها استیخار » : دیگر کتب که در فوق یاد شده تقریباً این عبارت آمده است، و اما مثابه، باید دانست که در لغت، مثاب و مثابه بچند معنی آمده، اما مثابه البئر بخصوص بمعنی مقدار فراهم آمدن آب است در چاه بنابراین عبارت شرح قاموس ترجمهء صحیح متن عربی است اما نوشتهء منتهی الارب بطوری که ملاحظه میگردد مطلبی دیگر میرساند که با عبارت موجود در اصول عربی مطابقت نمیکند ( 3) - گفتهء مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء نشان می دهد که زبون بدین معنی مولد نیست و تنها زبون بمعنی حریف مولد است، اما همانطور که ملاحظه گردید صریح قاموس، تاج العروس، صحاح و محیط مولد بودن کلمه به هر دو معنی است ( 4) - در قاموس عصری جمع زبون بمعنی مشتری، زبانه و زبائن آمده چنانکه ملاحظه خواهد گردید ( 5) - زمخشری نیز مانند ابن فارس در مقاییس میکوشد زبون را بدین معنی از ریشهء عربی « زبن » بیاورد، منتهی زمخشری با ادعاء مجاز و ابن فارس با تأویل و ارجاع زبون (چه بدین معنی و چه به دیگر معانی آن) به ریشهء در عربی تنها بیک معنی آمده و آن دفع (راندن) است رجوع « ز ب ن » آمده وی میگوید لفظ مرکب از « دفع » که در عربی بمعنی به مقاییس ج 2 ص 20 شود ( 6) - ضبث؛ آزمودن فربهی حیوان با دست ( 7) - از زبون بمعنی غبی ( 8) - این سخن درست است اما بودن زبون را در عبارت حریری بمعنی فروشنده مسلم نمیکند ( 9) - ن ل: ربون (نسخهء خطی دیباج) ( 10 ) - در برهان قاطع و ضبط شده و ظاهراً اصلی ندارد زیرا اولًا در بیشتر نسخ جهانگیری این « ز» برخی از نسخ مغلوط جهانگیری زبون بدین معنی با ضم ضبط وجود ندارد و عبارت چنین است: زبون معروف و بمعنی خریداری بود که در خریدن بغایت راغب بود ثانیاً، مستند جهانگیری در آوردن زبون بمعنی خریدار راغب، فرهنگ میرزا است و در هیچیک از نسخ آن فرهنگ این ضبط نیست و چیزی که این سخن را مسلم میدارد آن است که رشیدی و سروری بنقل از فرهنگ میرزا، زبون بفتح را بمعنی خریدار آورده اند گفتهء رشیدی و سروری دلیل است بر این که مستند زبون بمعنی خریدار، فرهنگ میرزا است و این که این ماده در آن فرهنگ تنها با فتحه ضبط شده است رجوع به حاشیهء برهان قاطع چ معین شود ( 11 ) - دزی برای زبون به این معنی عبارتی از تاریخ ابن خلدون که « زبون » بگواه آورده است عبارت مذکور هرچند بسیار مبهم است و دزی خود بدین نکته توجه داشته اما معنی مقصود از کلمهء در آن عبارت است فهمیده میشود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.