زبد
[زَ] (ع مص) خورانیدن سرشیر کسی را (اقرب الموارد) (تاج العروس) (آنندراج): زبده زبدا از باب نصر( 1)؛ سرشیر خورانید او را (ناظم الاطباء ||) حقیقت معنی آن اعطاء زبد است (اقرب الموارد ||) جنبانیدن مشک شیر را تا مسکه برآید (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) شیرزنه جنبانیدن تا مسکه برآرد (دهار ||) آمیختن سویق با مسکه (اقرب الموارد) از باب (ضرب) آمیختن سویق با زُبد (المنجد ||) ساختن کره (از دزی ج 1 ||) کف برآوردن دریا (متن اللغه ||) کمک کردن (لسان العرب ||) اندک دادن و فعل از ضرب، یقال: زبد له؛ یعنی داد او را اندک از مال (منتهی الارب) اندک دادن (آنندراج) و زبدت الرجل و زبدت له زبدا (از باب ضرب)؛ عطا کردم من آن مرد را اندک از مال (ناظم الاطباء) زبد له (از باب ضرب)؛ اندکی از مال بدو بخشید (اقرب الموارد) زبد له؛ یعنی بخشید بدو اندک بخشیدن از مال خود (ترجمهء قاموس (||) اِ) اندک مال (منتهی الارب) (آنندراج ||) رفد عطاء (لسان العرب) و فی الحدیث انا لانقبل زبد المشرکین؛ ای رفدهم و هو العطاء و خطایی گوید: گویا این حدیث منسوخ باشد زیرا پیغمبر(ص) خود هدیهء بسیاری از مشرکان را بپذیرفت (منتهی الارب) زبد، رفد و عطاء و در حدیث است که مردی از مشرکان هدیه ای تقدیم رسول الله کرد، آن حضرت هدیهء آن مرد مشرک را نپذیرفت و گفت: انا لانَقْبَلُ - ( اقرب الموارد) ( 1 ) « نهی عن زبدالمشرکین » :( زبدالمشرکین (تاج العروس) رفد و عطاء است و از این معنی است (حدیث مؤلف ترجمهء قاموس این ماده و ماده بعد را نیاورده و بجای آن دو فعل زبد را از باب تفعیل بمعنی خورانیدن سرشیر و جنبانید مشک آورده است.