ریش سفیدی
[سَ / سِ] (حامص مرکب) عمل و صفت ریش سفید ریش سفید بودن (از یادداشت مؤلف ||) رهبری و سروری قوم و ایل و عشیره یا دیه : مجم لازمهء منصب مطلق صدارت، تعیین حکام شرع و و ریش سفیدی جمیع سادات و علماء (تذکره الملوک ص 2) - ریش سفیدی کردن؛ دخالت در امری کردن و آن را فیصل دادن (یادداشت مؤلف) وساطت و میانجی گری کردن پادرمیانی کردن و اختلافی را مرتفع ساختن.
فرهنگ عروضی همصدا برای اندروید
فرهنگ تخصصی واژگان عروضی؛ ابزار کاربردی برای شاعران و پژوهشگران شعر فارسی با جستجوی سریع.
مشاهده جزئیات محصول
