ریش ریش
(ص مرکب) ریشه ریشه (ناظم الاطباء) تارتار از هم جدا شده از هم شده به دراز و با قطعات باریک: ریش ریش شدن جامه پاره پاره به درازا با کردن و شدن صرف شود (یادداشت مؤلف ||) شرحه شرحه چاک چاک پاره پاره سخت قریح: دلی ریش ریش جگر ریش ریش (یادداشت مؤلف) - ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن؛ متأثر شدن ناراحت شدن از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن (فرهنگ لغات عامیانه) -ریش ریش کردن؛ متأثر و ناراحت کردن کسی (فرهنگ لغات عامیانه).