ریش
[رَ] (ع مص) پر نهادن تیر را (منتهی الارب) (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی ||) گرد آوردن مال و متاع و اسباب خانه را (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد ||) طعام و آب خورانیدن دوست خود را کسوت دادن و نیکو کردن حال او را و نفع دادن: راش الصدیق (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) خوراک و آب خورانیدن و جامه پوشانیدن دوست خود را (از اقرب الموارد ||) نیک کردن حال کسی (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد ||) دادن کسی را مال (منتهی الارب ||) سود رساندن و کمک کردن و بی نیاز ساختن کسی را (از اقرب الموارد).