ریش

معنی ریش
(اِ)( 1) جراحت (لغت محلی شوشتر نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) (برهان) (زمخشری) (دهار) زخم و جراحت (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) قرحه (زمخشری) (نصاب الصبیان) دمل (منتهی الارب) قریح قرح (یادداشت مؤلف) : گفت فردا نشتر آرم پیش تو خود بیاهنجم ستم از ریش تورودکی چه گوییم و این را چه پاسخ دهیم یکی تا برین ریش مرهم نهیمفردوسی از او یاد نارد توانگر دمی نسازد مرآن ریش را مرهمیفردوسی در این اندیشه مانده رام بیدل چو ریشی بود آلوده به فلفل (ویس و رامین) چو پشت خر دلم ریش است از بس که برمن می نشیند بار گندماثیر اومانی از دروغ تست جانم در ازیغ وز جفای تست ریشم پر ستیمناصرخسرو ایوب غسل کرد و شفا یافت از آن ریشها و کرمان (مجمل التواریخ و القصص) به استقبال تیر چشم ترکان کهن ریشت به پیکان تازه گرداننظامی که شیرین گرچه از من دور بهتر ز ریش من نمک مهجور بهترنظامی کی تراشد تیغ دستهء خویش را رو به جراحی ببر این ریش رامولوی گه نهم بر ریش خامت تا پزد یا بسوزد ریش خامت یا پزدمولوی نخواهد که بیند خردمند ریش نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش (بوستان) مصلحت ندیدم از این بیش ریش درویش را به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن (گلستان) ریشی درون جامه داشتم و شیخ هر روز بپرسیدی که چونست (گلستان) - ریش چغز؛ ریشی که تا آن را چاک نکنند بهْ نشود (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) - ریش روان؛ ناسور ناصور (بحر الجواهر) - ریش و دارو هردو به دست کسی بودن؛ هم درد و هم درمان در اختیار او بودن (امثال وحکم دهخدا) : ترا هم ریش و هم دارو به دست است چرا درد تو از دارو گسسته است (ویس و رامین از امثال و حکم ||) اثر زخم || ریم و چرک || آبله بثره || داغ (ناظم الاطباء) داغ دل رنجش و زخم درونی آزار آزردگی : اگر حدیث در دل وی مانده است این حدیث طی باید کرد، بی حشمت وی علی تکین را برنتوان انداخت و اگر نشاط رفتن کند مقرر گردد که آن ریش نمانده است (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344 ) دلم زین به صد گونه ریش اندر است که راهی درازم به پیش اندر استاسدی خان مان چون خرقه و این حرص ریش حرص هرکس بیش باشد ریش بیش مولوی || شوربای هریسه پیش از کفچه زدن که هنوز نپخته باشد (ناظم الاطباء) (از برهان) شوربای غلیظ که بالای کشک و شوله و امثال آن ریزند (انجمن آرا (||) ص) مجروح و زخمدار و خسته و بطور ترکیب استعمال می گردد، مانند: دل ریش؛ یعنی کسی که دل او مجروح و خسته باشد (از ناظم الاطباء) قرحه دار آنکه ریش دارد زخم دار صاحب قرحه قریح مقروح (یادداشت مؤلف) مجروح (انجمن آرا) (غیاث اللغات) زخمی و مجروح و با لفظ کردن مستعمل است (آنندراج) زخمی (غیاث اللغات) : خورم من کنون زان فزون پیش تو که روشن شود زان دل ریش توفردوسی همی رفت خواهند از پیش من ز تن برکنند این دل ریش منفردوسی سخن گر نگویی مرانم ز پیش که من خود دلی دارم از درد ریش فردوسی بود یک هفته بنزدیکی بیگانه و خویش ز آرزوی بچهء رز دل او خسته و ریش منوچهری وهم را بین که نیز برگشتست پر بیفکنده پای ز آبله ریشانوری حرز عقل است مرهم دل ریش تیغ روز است صیقل شب تارخاقانی صد هزاران دیده بایستی دل ریش مرا تا به هریک خویشتن بر خویشتن بگریستی خاقانی چون نامه نویسم به تو از درد دل ریش جان تو که از ضعف نوشتن نتوانمخاقانی خواجه داند که مرا دل ریش است مرهمی بر سر ریشی پوشدخاقانی یکی مشت سنگ آوریدند پیش که سم ستوران این است ریشنظامی برنهم پنبه گرت مرهم نیست که دل ریش کردی افکارماثیرالدین اومانی که این رفع چوب از سر و گوش خویش نیارست تا ناتوان مرد و ریشسعدی حذر کن ز دود درونهای ریش که ریش درون عاقبت سر کند سعدی (گلستان) نگار من چو درآید به خندهء نمکین نمک زیاد کند بر جراحت ریشان سعدی (گلستان) یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهده ریش سعدی (گلستان) سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان که من این خانه به سودای تو ویران کردم حافظ ز آستین طبیبان هزار خون بچکد گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش حافظ در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی حافظ ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگه دار که من می روم الله معک حافظ کار ایشان به دست خویش بساز مرهم سینه های ریش بسازاوحدی بگفتم جان من گفتی دل ریش بگفتم از که نالم گفت از خویش زلالی خوانساری (از آنندراج) - پشت ریش؛ که پشتش زخم باشد که پشت مجروح داشته باشد : بدان صفت که خر پشت ریش را بر ریش تفو زنند به ریش تو صدهزار تفوسوزنی خورد کاروانی غم بار خویش نسوزد دلش بر خر پشت ریش(بوستان) - دل ریش؛ خسته خاطر آزرده خاطر (یادداشت مؤلف) : تا بدان جایگاه که همهء اعیان درگاه بسبب وی دل ریش و درشت گشتند (تاریخ بیهقی) در سمج کند مرا و دل ریش کند پس هر ساعت عذاب را بیش کند مسعودسعد می گفت امام مستمند دل ریش ای کاج من از پس بدمی او از پیش سعدی رجوع به دل ریش شود - روی ریش؛ که روی او مجروح باشد خراشیده روی : رحیل آمدش هم در آن هفته پیش دل افکار و سربسته و روی ریش سعدی (بوستان) - ریش آمدن دل؛ مجروح شدن دل به مجاز نگران و مضطرب شدن : چو باز آن چنان کار پیش آمدش دل از بیم سهراب ریش آمدشفردوسی - زخم، جراحت) از ریشهء ) raeshah ریش دل؛ دل ریش آزرده خاطر - ریش دلی؛ دل ریشی آزردگی خاطر ( 1) - اوستا زخمی شدن)، ) reshat, resh و هندی باستان از ریشهء reshitan, resh مجروح کردن)، پهلوی ) reshyat, raesh زخم) (از حاشیهء برهان چ معین) )rish کردی و بلوچی.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.