ریدن
[دَ] (مص) به قضای حاجت رفتن و تغوط کردن (ناظم الاطباء) غایط کردن؛ ای ثفل غذا از راه معین بیرون آمدن (غیاث اللغات) برادر شاشیدن (آنندراج) تخلیهء شکم کردن بیرون ریختن فضولات شکم از راه مقعد تغوط کردن (فرهنگ فارسی معین) : ازین تاختن گوز و ریدن به راه نه دانگ و نه غزو نه نام و نه گاهطیان چون حیز طیره شد ز میان ربوخه گفت برریش خربطان ریم ای خواجه عسجدی عسجدی برمشته اگر می برید نیست عجب ز آنروی که مشتری بود قاضی چرخمهستی اگر زانکه خواهد یکی ز اهل دل که یک لحظه بی زای زحمت زید مگس را پدید آورد روزگار که تا بر سر رای رحمت ریدانوری یغما بجز من و تو و محمود بوالحسن ریدم به کلهء پدر هرچه جندقی است یغمای جندقی می بتازد به بخل مجدالدین چون به گاورس گرسنه قمری گر همه قمیان چنین باشند قم رفیقا و بر همه قم ری ؟ (از آنندراج ذیل ریستن) زرق؛ ریدن مرغ (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) سقسقه؛ ریدن بنجشگ (از تاج المصادر بیهقی ||) کثافت کاری کردن (فرهنگ فارسی معین ||) بیهوش شدن (ناظم الاطباء).