ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) المصاب. یکی از عقلاء مجانین بمدینه. صاحب صفه الصفوه آرد که محمد بن اسماعیل بن ابی فدیک گوید: نزد ما شوریده ای بود به نام ابونصر از قبیلهء جهینه و او تا با وی سخن نگفتندی در سخن نیامدی و با اهل صفه در آخر مسجد رسول صلی الله علیه و سلم نشستی و چون از وی چیزی پرسیدندی پاسخهای نیکو و شگفت آوردی. روزی بمسجد درآمدم و او با اهل صفه در پایان مسجد نشسته و سر فرو افکنده و پیشانی بر دو زانو نهاده بود نزد وی نشستم و بجنبانیدمش، چون هراسانی بجست و من چیزی که با خود داشتم به وی دادم و او بستد و گفت سخت بجایگاه افتاد گفتم ای ابانصر شرف چه باشد گفت بردن بار عشیره، دور و نزدیک، آنگاه که از حمل آن درمانده و پشت خم کرده باشند(1) و قبول احسان محسن و تجاوز و گذشت از بدی مسی ء. گفتم مروت چیست گفت اطعام طعام و افشاء سلام و پرهیز از ناپاکیها و پلیدی. گفتم سخا و جوانمردی کدام است. گفت جهد مقلّ. گفتم زفتی و بخل چه بود. گفت اف! و روی از من بگردانید گفتم مرا پاسخ نکنی گفت کردم. و باز ابن ابی فدیک گوید، آنگاه که هارون بمدینه آمد مسجد را خالی کردند و او بر روضهء رسول و بر منبر آن حضرت و نیز موقف جبرئیل توقف کرد و اسطوانه توبه را در بر گرفت و سپس گفت مرا نزد اصحاب صفه برید و چون بدیشان رسید ابونصر را بجنبانیدند و گفتند امیرالمؤمنین است او سر برداشت و گفت: ای مرد میان بندگان خدا و امت پیامبر او و رعیت تو و میان خدای جز تو کس میانجی نباشد و خدای را در امر ایشان از تو پرسش خواهد بود پاسخ را آماده شو، عمر میگفت اگر بر کنار فرات بره ای نوزاد تباه شود ترسم که مواخذه مرا باشد و هارون بگریست و سپس گفت ای ابانصر رعیت من و روزگار من جز رعیت عمر و زمانهء اوست بونصر گفت سوگند با خدای که این پاسخی بسنده و پذیرفته نیست نیکو میندیش بخدا تو و عمر را از تیمارداشت اینان بازپرس است. هارون کیسهء سیصد دیناری بخواست و گفت ابونصر را دهند بونصر گفت من جز تنی از اهل صفه نیستم این مال بفلان دهید تا او میان مردم صُفه بخشد و مرا هم یکی بشمار آرد و چنین کردند. ابونصر هر جمعه بنماز صبح ببازار میشد و بر هر رهگذر می ایستاد و میگفت: ایها الناس، اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها عدل و لاتنفعها شفاعه. (قرآن 2/123)؛ آنگاه که بنده ای از بندگان بمیرد کسان و مال و عمل وی او را مصاحبت کنند تا ویرا بقبر سپارند و در آنوقت اهل و مال او بازگردند و تنها عمل وی با وی بماند. حالا برای تنهائی قبر خویش مونسی اختیار کنید و سپس بنماز جمعه میشد و بدانجا میبود تا نماز عشاء آخره نیز میگذارد.
(1) - عبارت صفه الصفوه چ حیدرآباد دکن این است: قال حمل ما ناب العشیره و آنرا ما نات... خواندیم.
(1) - عبارت صفه الصفوه چ حیدرآباد دکن این است: قال حمل ما ناب العشیره و آنرا ما نات... خواندیم.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
