رهایش
[رَ یِ] (اِمص) اسم مصدر از رستن و یا رهیدن (مادهء مضارع ره) (از یادداشت مؤلف) رهادن (ناظم الاطباء ||) نجات خلاص آزادی خلاصی (ناظم الاطباء) : چو ماهی به سینه درون جان تو چنان می زبهر رهایش طپدناصرخسرو برآسمان ز کسوف سیه رهایش نیست مر آفتاب درخشان و ماه تابان را ناصرخسرو اندرین زندان سنگین چون بماندم بی زوار از که جویم جز که از فضلت رهایش را سبب ناصرخسرو - رهایش بخشیدن؛ رهایی بخشیدن نجات دادن (یادداشت مؤلف): تنفیس؛ رهایش بخشیدن از غم (منتهی الارب) - رهایش جستن؛ رهایی جستن خلاص طلبیدن (یادداشت مؤلف) مؤائله وئال وأل وؤول وئیل (منتهی الارب) - رهایش یافتن؛ رهایی یافتن (یادداشت مؤلف) : چون از آن سختی رهایش یافتم (مقامات حمیدی).