آشکوب
(اِ) (از پهلوی آشکپ، سقف. بام. مرتبه و طبقهء بناء) طبقه و مرتبهء خانه. آشیان. آشکو. بربار. برباره. برواره :
بر آشکوب نخستینْش دست فکرت من
بزیر پای فلک را چو نردبان افکند.
کمال اسماعیل.
|| هر یک از طبقات نه گانهء آسمان :
روان ساعد ماضی چو خواجه بار دهد
ز آشکوب نهم میکند تماشائی.
شرف شفروه(1).
|| سقف. آسمانه. || مُهره و رگه های چینه. || آسمان. فلک.
(1) - در بعض فرهنگها بیت ذیل را مثال دیگر این معنی آورده اند :
باد اندرو وزیده ز پهنای آشکوب
ابر اندرو گذشته ز بالای قیروان. ازرقی.
ولی کلمه در شعر آسکون است چنانکه در بعض دیگر فرهنگها حقاً این بیت برای آسکون شاهد آمده است.
بر آشکوب نخستینْش دست فکرت من
بزیر پای فلک را چو نردبان افکند.
کمال اسماعیل.
|| هر یک از طبقات نه گانهء آسمان :
روان ساعد ماضی چو خواجه بار دهد
ز آشکوب نهم میکند تماشائی.
شرف شفروه(1).
|| سقف. آسمانه. || مُهره و رگه های چینه. || آسمان. فلک.
(1) - در بعض فرهنگها بیت ذیل را مثال دیگر این معنی آورده اند :
باد اندرو وزیده ز پهنای آشکوب
ابر اندرو گذشته ز بالای قیروان. ازرقی.
ولی کلمه در شعر آسکون است چنانکه در بعض دیگر فرهنگها حقاً این بیت برای آسکون شاهد آمده است.