روسیاه
(ص مرکب) کسی که صورت و روی او سیاه باشد (ناظم الاطباء) آنکه چهره اش سیاه باشد (ناظم الاطباء ||) گناهکار بدکار عاصی (فرهنگ فارسی معین) گنهکار و بدافعال (فرهنگ شعوری) کنایه از عاصی و بدکار و بدطالع و بدبخت (آنندراج) گناهکار و صاحب جرم و سیاه بخت و بدبخت و مرد ذلیل و فرومایه (ناظم الاطباء) کسی که از عمل بدی که مرتکب شده شرمنده و خجل است : بشاهان گیتی شوم روسیاه که بر مرز ایران و توران سپاهفردوسی مرا پیش خلق روسیاه مکن (قصص الانبیاء) از آمدن تو روسیاهم عذرت به کدام روی خواهمنظامی عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدمنظامی چو سایه روسیاه آنکس نشیند که واپس گوید آنچ از پیش بیندنظامی یا شفیع المذنبین بار گناه آورده ام آستان حضرتت را روسیاه آورده امجامی - روسیاه بودن؛ گناهکار بودن || - شرمنده و سرافکنده بودن خفیف و بیمقدار بودن || زنگی و آفریقایی (ناظم الاطباء) زنگی (آنندراج) شخص عرب سیاه (ناظم الاطباء).