ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) عبدالرحیم بن ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن القشیری. ابن خلکان گوید: او امامی کبیر بود مانندهء پدر خود در علوم و مجالس سپس مواظبت دروس امام الحرمین ابی المعالی کرد تا طریقت او را در مذهب و خلاف بیاموخت پس قصد زیارت خانه کرد و به بغداد رسید و در آنجا عقد مجلس وعظ کرد و قبولی عظیم یافت و شیخ ابواسحاق شیرازی بمجلس وعظ وی حاضر شد و علماء بغداد یکزبان گفتند که مانند وی ندیده اند و در مدرسهء نظامیّه و رباط شیخ الشیوخ وعظ میکرد و بسبب اعتقاد او که متعصب در مذهب اشاعره بود حنابله را با وی خصومت و دشمنی پیدا شد و کار بفتنه ای کشید که جماعتی از دو فریق کشته شدند تا آنکه یکی از اولاد نظام الملک برنشست و فتنه را بنشاند و خبر به نظام الملک که در این وقت به اصفهان بود رسید کس نزد او فرستاد و درخواست تا ابونصر نزد وی شود و او به اصفهان شد و نظام الملک مزید اکرام در بارهء وی مرعی داشت. سپس او را به اجلال و اسبابی تمام بنشابور فرستاد و چون بدانجا رسید تنها به وعظ و درس پرداخت و سپس او را ضعفی در اعضاء پدید آمد و مدّت یکماه بکشید و در ظهر روز جمعهء هیجدهم جمادی الاَخر سال 514 ه . ق. درگذشت و در مقبرهء معروف طایفهء خود جسد وی بخاک سپردند و او اشعار و حکایات کثیره از بر داشت و در بعض مجامیع این ابیات را بنام او دیدم و نیز سمعانی در ذیل انساب این اشعار آورده است:
القلب نحوک نازع
والدهر فیک منازع
جرت القضیه بالنوی
ما للقضیه وازع
الله یعلم اننی
لفراق وجهک جازع.
رجوع به تاریخ ابن خلکان ص325 س25 به بعد شود.
القلب نحوک نازع
والدهر فیک منازع
جرت القضیه بالنوی
ما للقضیه وازع
الله یعلم اننی
لفراق وجهک جازع.
رجوع به تاریخ ابن خلکان ص325 س25 به بعد شود.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
