روباه
(اِ)( 1) نام جانوری دشتی که آن را به حیله گری نسبت کرده اند (آنندراج) یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند (ناظم الاطباء) جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانوادهء سگ روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود ج، روباهها، روباهان روبه اسم فارسی ثَعْلَب است (فهرست مخزن الادویه) حیوانی است که در کثرت حیله وری و زیرکی ضرب المثل و معروف، و در مشرق بسیار است و مرغان و حیوانات کوچک را شکار کند این حیوان در میان باغها و خرابه ها و قبرستانها بسیار یافت می شود (از قاموس کتاب مقدس) ثَعْلَب (دهار) تَتْفُل تُفَّل دَوْبَل دَیْسَم رَوّاغ سُماسِم سَمْسَم ضَوّاغ عَسْلَق عَقْف غَشْفَل وَعْوَع هِجْرِس هَقَلَّس هَیْطَل (منتهی الارب) ابوالنحیص ابوالحصین ابوالخبیص ابوالنجم ابوالوثاب ابوعویل ابونوفل ابوحفص ابوحنبص ام رقاش ام عوبل (المرصع) : شود بدخواه تو روباه بددل چو شیرآسا تو بخرامی به میدانشهید گرسنه روباه شد تا آن درخت هرگهی بانگی بجستی تند و سخت رودکی گرسنه روباه شد تا آن تبیر چشم زی او بر بمانده خیرخیررودکی به شاه ددان کلته روباه گفت که دانا زد این داستان در نهفتابوشکور و از او [ از ناحیت تبت ] مشک بسیار خیزد و روباه سیاه (حدود العالم) یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی و غیوی برزدم چون شیر بر روباه درغانی ابوالعباس بلای من آمد همه دانش من چو روباه را موی و طاوس را پرابوالعلاء ز پویندگان هرکه مویش نکوست بکشت و ز ایشان برآهیخت پوست چو سنجاب و قاقم چو روباه گرم چهارم سمور است کش موی نرمفردوسی که روباه با شیر ناید براه دلیری مکن جنگ ما را مخواهفردوسی شیر نر وقت هنر پیش تو روباه بود زشت باشد که ترا گویم تو شیر نریفرخی به نامت ار بنگارند روبهی بر خاک چو صید خواهی از او شیر گیرد آن روباه فرخی همیشه تا به شرف باز برتر از گنجشک چنان کجا به هنر شیر برتر از روباهفرخی اگر عاشق شود شیر دژآگاه به عشق اندر شود هم طبع روباه (ویس و رامین) بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان که محال است روباهان را با شیران چخیدن (تاریخ بیهقی) روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند (تاریخ بیهقی) [ پوستین ] روباه گرمتر از سمور بود (ذخیرهء خوارزمشاهی) مردی از شاه و خدعه از بدخواه حمله از شیر و حیله از روباهسنائی حمله با شیرمرد همراه است حیله کار زن است و روباه استسنائی هر آن کسی که بود گاه غدر چون روباه گمان مبر که بود گاه قدر چون ضیغم عبدالواسع جبلی ز آب آن میوه که روباه خورد آب کون سگ دیوانه مخورخاقانی پیش او حمله های شیر فلک راست چون حیله های روباه است ظهیر فاریابی در پیش حملهء تو کجا ایستد عدو روباه را چه طاقت زور غضنفر است ظهیر فاریابی روباه را چه صید میسر شود همی در بیشه ای که شیر ژیان در کمین بود رفیع لنبانی روباه به در خانهء خویش چندان قوت دارد که شیر به در خانهء کسان ندارد (مرزبان نامه ||) بمجاز، ضعیف و ناتوان و ترسنده : کنون دشت روباه بینم همی سر از رزم کوتاه بینم همیفردوسی - روباه به گردون گرفتن؛ با شکیبایی بسیار کاری صعب انجام دادن : و گفته اند که اتابک ایلدگز روباه به گردون گیرد یعنی او را مایهء اصطبار بسیار است (تاریخ سلاجقهء کرمان) - روباه را در تله داشتن؛ یعنی شخص محیل را به دام خود کشیدن (از آنندراج) - شیخ روباه؛ در تداول عامه، شیخ مکار و مزور و حیله گر و ریاکار - امثال: به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دنبم؛ یعنی این گواه مغرض و در امر ذینفع است نظیر: دم روبه گواه روباه است رجوع به امثال و حکم شود روباه به سوراخ نمی رفت جاروب به دمش بست؛ یعنی بر مشکلی که قادر به حل و رفع آن نبود مشکلی تازه افزود نظیر: موش به سوراخ نمی رفت جاروب به دمش بست رجوع به امثال و حکم شود روباه تا ته چاه است کرباس خیر می کند؛ یعنی در زمان گرفتاری و ناتوانی و بینوایی وعده های خوش و شیرین می دهد به هنگام پیری و پایان ،ropas در امثال و حکم شود ( 1) - پهلوی « الَان قد ندمت و ماینفع الندم » عمر زهد و عبادت پیشه کرده است رجوع به مثل ،ruwi روباه)، کردی ) alues نوعی شغال ] (روباه))، ارمنی ] lopaka سانسکریت ) lopaca هندی باستان ،(؟) raopis اوستا فرانسوی rowas اورامانی ،rwb s ( در اوراق مانوی (پارتی ؛rapc سریکلی ،ropask بلوچی ،rubas, robas استی حاشیهء برهان چ معین) ) Renard.