رنگ آمیز
[رَ] (نف مرکب) کنایه از نقاش است (از آنندراج) نقاش که کارش مخلوط کردن رنگها بهم و رنگ با آب است (فرهنگ نظام) نقاش (ناظم الاطباء) : از پی نقشهای جان آویز اختران نقش بند و رنگ آمیز سنائی (حدیقه الحقیقه) و در آن حوالی مرغزاری بود که ماه رنگ آمیز از صحن جمال او نقشبندی آموختی (کلیله و دمنه ||) نیرنگ باز حیله ساز محیل مکار : جوابش داد رنگ آمیز دایه بگفتا نیست کاری خوارمایه (ویس و رامین) دلم رمیدهء لولی وشی است شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیزحافظ.