رکیب

معنی رکیب
[رِ] (ع اِ) امالهء رِکاب ممال رکاب ممالهء رکاب( 1) (یادداشت مؤلف) امالهء رکاب (از آنندراج) (غیاث اللغات) : که آیم ببوسم رکیب ترا ستایش کنم فر و زیب ترافردوسی رکیبش دو سیمین دو زرین بدی همان هر یکی گوهرآگین بُدیفردوسی رکیب است پای مرا جایگاه یکی ترک تیره سرم را کلاهفردوسی کجات اسب شبدیز و زین و رکیب که زیر تو اندر بدی ناشکیبفردوسی بدید آن نشست سیاوش پلنگ رکیب دراز و جناغ خدنگفردوسی رکیب فرامرز و آن یال و برز نگه کرد با دست و چنگال و گرزفردوسی سواری و تیر و کمان و کمند عنان و رکیب و چه و چون و چند فردوسی به اسب و به پای و به یال و رکیب سوار از فراز اندر آمد به شیبفردوسی نگه کرد قیصر بر آن سرفراز بر آن چنگ و یال و رکیب درازفردوسی روز رزم از بیم او در دست و در پای عدو کنده ها گردد رکیب و اژدها گردد عنان فرخی سست گشته پای خان اندر رکیب خشک گشته دست ایلک برعنانفرخی بیاورد بالای تا برنشست پیاده همی شد رکیبش بدستاسدی فتح و نصرت به هرچه رای کنی با رکیب تو و عنان تو بادمسعودسعد تا سایهء رکیب تو بر اهل ری فتاد کس نیست کز جلال تو خورشیدوار نیست قوامی رازی خورشید که ماه در عنان دارد چون سایه دویده در رکیبش بینخاقانی بی مهره و دیده حقه بازیم بی پای و رکیب رخش تازیمنظامی اجل ناگهت بگسلاند رکیب عنان باز نتوان گرفت از نشیبسعدی - برون آمدن پای کسی از رکیب؛ از حلقهء رکاب بیرون آمدن پای وی خارج شدن پای او از رکاب و بر زمین افتادن از اسب : یکی نیزه زد گیو را کز نهیب برون آمدش هر دو پای از رکیبفردوسی به نیزه زره بردرید از نهیب نیامد برون پای گیو از رکیبفردوسی - برون کردن پای از رکیب؛ خارج کردن پا از رکاب به قصد پیاده شدن یا وارد ساختن ضربه به خصم : برون کرد یک پای خویش از رکیب شد آن مرد بیداردل ناشکیبفردوسی - پا در رکیب بودن؛ پا در رکاب بودن آمادهء حرکت بودن : عنان عمر ازین سان در نشیب است جوانی را چنین پا دررکیب استنظامی زهی ملک دوران سردر نشیب پدر رفت و پای پسر در رکیبسعدی - رکیب از عنان یا رکیب و عنان پیدا نبودن؛کنایه از برهم خوردن نظم در جنگ و ستیز، و تار شدن میدان از آشفته شدن و بی سامان گشتن لشکرگاه : نگون گشت کوس و درفش و سنان نبد هیچ پیدا رکیب و عنانفردوسی ز بس گرز و کوپال و تیغ و سنان نبد هیچ پیدا رکیب از عنانفردوسی ز بانگ سواران و زخم سنان نبود ایچ پیدا رکیب از عنانفردوسی - رکیب از عنان نشناختن یا بازندانستن؛کنایه از آشفته بودن هراسان و در وحشت بودن : بدرد پی و پوست شان از نهیب عنان را ندانند باز از رکیبفردوسی سپه برهم افتاد شیب و فراز رکیب از عنان کس ندانست بازاسدی - رکیب کردن؛ کنایه از مطیع کردن مسلط شدن : کی شود عز و شرف برسر تو افسر و تاج تا تو مر علم و ادب را نکنی زین و رکیب ناصرخسرو - رکیب گران کردن یا دوال رکیب گران -کردن؛ رکاب گران کردن تند راندن مرکوب با استوار نشستن بر آن استوار برنشستن و اسب را به حرکت تند واداشتن بر اسب استوار نشستن به قصد حمله یا تاخت : گران کرد رستم همان گه رکیب ندانست لشکر فراز از نشیبفردوسی بدانگه که گرسیوز پرفریب گران کرد بر زین دوال رکیبخاقانی رجوع به ترکیب رکاب گران کردن در ذیل مادهء رکاب شود - رکیب گشای؛ رکاب گشای که آهنگ رفتن به جنگ کند که برای رزم سوار شود و بتازد : این فریدون صفت به دانش و رای وآن به کیخسروی رکیب گشاینظامی - رکیب و عنان جفت بودن با کسی؛ کنایه از همواره در سوارکاری بودن وی مداومت او در سواری و جنگاوری : تهمتن زمین را ببوسید و گفت که با من رکیب و عنان است جفت فردوسی - زرین رکیب؛ رکاب زر رکاب زرین : ز زر تیغ داری و زرین رکیب نباید که آید ز دزدت نهیبفردوسی - عنان و رکیب ساییدن؛ کنایه از سوارکاری مداوم کردن و همیشه سوار اسب در میدان جنگ بودن فرسوده ساختن رکاب و عنان بسبب کثرت مداومت در سواری : کسی کاو بساید عنان و رکیب نباید که گیرد به خانه شکیبفردوسی - گران شدن رکیب؛ گران شدن رکاب کنایه است از استوار برنشستن سوار و تاختن برخصم و یا مقابله با دشمن : سوار از دلیران بیفشرد ران سبک شد عنان و رکیبش گرانفردوسی سبک شد عنان و گران شد رکیب بلندی که دانست باز از نشیبفردوسی ز نیروی گردان گران شد رکیب یکی را نیامد سراندر نشیبفردوسی سبک شد عنان و گران شد رکیب سر سرکشان خیره گشت از نهیبفردوسی سبک شد عنان و گران شد رکیب همی تاخت اندر فراز و نشیبفردوسی رجوع به ترکیب رکاب گران شدن در ذیل رکاب شود - یک رکیب دادن به کسی؛ کنایه از واگذار کردن سوار در حال تاخت یکی از دو رکاب اسب خود را به دیگری برای همسواری با او فردوسی در رزم ایرانیان با تژاو پهلوان نامدار تورانیان، آنجا که تورانیان از سپاه ایران شکست می خورند و تژاو در حال هزیمت با اسپنوی کنیزک زیباروی خود که پیاده بوده روبرو می شود و در حال تاخت او را سوار اسب خود می کند گوید : تژاو سرافراز را دل بسوخت به کردار آتش رخش برفروخت فراز اسپنوی و تژاو از نشیب بدو داد در تاختن یک رکیب چو باد اسپنوی از پسش برنشست بیاورد در گردگاهش دو دست همی 1) - این اماله نخست ظاهراً در قافیهء ) ( تاخت چون گرد با اسپنوی سوی راه توران نهادند روی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 836 تلفظ کنند « راء » اشعار پیدا آمده است و بعد در دیگر مواضع شعر و سپس در نثر داخل شده و در فارسی بفتح.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.