رقه
[رَقْ قَ] (اِخ) شهری در کنار رود فرات و اکنون خراب و ویران است (ناظم الاطباء) شهری است بر فرات مقدم دیار ربیعه (منتهی الارب) شهر مشهوری است در ساحل فرات از جانب شرقی آن و از آن تا حران که یکی از بلاد جزیره است سه روز راه است (از معجم البلدان) شهری است [ از جزیره ] بزرگ و خرم و پیوسته به رایقه برکران فرات نهاده، و حرب صفین اندر حد او بوده است از آن سوی رود (حدود العالم) رقه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات عدیز و عرض از خط استوا لدم اکنون خراب است به زبان رومی آن را قالانیقوس خوانده اند جعبرنام حاکم آنجا در عهد قادر خلیفه بر لب فرات و محاذی رقه قلعه ای در ( سنگ خارا ساخته است دورش یک هزار گام و نزدیک صفین رزمگاه علی (ع) با معاویه است (از نزهه القلوب چ لیدن ص 104 کرسی دیار مصر در جزیره بر ساحل فرات عیاض بن غنم آن را فتح کرد ( 17 ه ق) و سکنهء مسیحی آن بپرداخت جزیه مصالحه کردند و در آن آثار باستانی است (فرهنگ فارسی معین) : بیست هزار مرد به رقه آمدند عبدالملک برفت با ده هزار مرد از سپاه بغداد چون به رقه رسید بیمار شدعبدالملک نامه کرد از رقه به سپاه خویش (ترجمهء طبری ورق 512 ) گاهی نسیم برطرف دجله درع باف گاهی شمال برگذر رقه عطرسا سلمان ساوجی (از شرفنامه) رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 86 و شدالازار حاشیهء ص 241 و مادهء رافقه و فهرست حبیب السیر چ خیام و مجمل التواریخ والقصص ص 351 و 353 و 369 و 476 و 479 و 480 و تاریخ الحکماء قفطی ص 281 و 115 و 434 و 429 و لباب الالباب فهرست ج 2 و معجم البلدان و فهرست الوزراء و الکتاب شود.