رغیف
[رَ] (ع اِ) نان ستبرکرده گردهء نان تنک (از کشاف زمخشری) نان گرده ج، اَرغِفَه و رُغُف و رُغفان و تَراغیف (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) گردهء نان (لغت محلی شوشتر نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) گرده (دهار) (مهذب الاسماء) گردهء نان که برای پختن قدری پهن کرده باشند (غیاث اللغات) (آنندراج) : غالب آمد حرص و جلدش شد ضعیف بس گلوها را برد عشق رغیفمولوی زآنکه پستان شد حجاب آن ضعیف از هزاران نعمت و خوان و رغیفمولوی چونکه مطرب پیرتر گشت و ضعیف شد ز بی کسی رهین یک رغیفمولوی این سخن پایان ندارد وآن خفیف می نویسد رقعه در طمع رغیفمولوی چون ببندی شهوتش را از رغیف سر کند آن شهوت از عقل شریفمولوی.