رشک
[رِ]( 1) (اِ) تخم شپش (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) تخم شپش و کیک و صوابه (ناظم الاطباء): نبات الدروز؛ شپش و بیضهء آن که رشک باشد (منتهی الارب) صاحب برهان در بیان معنی رشک به چند وجه خطا کرده یکی دیگر گفته کرمی است و آن تخم شپش ریز است و آنرا به فتح نیاورده اند به کسر است، دیگر گفته عربان آنرا صواب گویند، آن نیز خطاست زیرا که عربان آنرا صوابه گویند بر وزن غرابه و آن تخم شپش است و کرم نیست (انجمن آرا) (آنندراج) : مخرج گند جهنم دهنش محشر رشک و شپش پیرهنش ابوالخطیر منجم سرش ز رشک چو بر پشم ریخته خشخاش بغل ز گند چو در کوره سوخته مردار مختاری (از انجمن آرا) پوستین وی آشیان شپش خانهء رشک و خانمان شپش پوربهای جامی (از انجمن آرا) بوالمجدک رشکن آنکه از رشک صد خوشه ز سر توان درودش پرشاخ و سپید گشت از رشک سر همچو سر درخت تودشاثیر اومانی || چرک و ریم (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر) (برهان) آنچه از جروح و قروح تراود (انجمن آرا) (آنندراج (||) حامص) پژمردگی (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر) ژولیدگی (از انجمن آرا) (آنندراج (||) ص) ضعیف ناتوان (لغات ولف) : خرد چون شود کهتر و نام رشک چنان هم که دیوانه خواهد پزشکفردوسی || شخص راست ایستاده (ناظم الاطباء) راست ایستاده (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (لغت محلی شوشتر) ( 1) - ناظم الاطباء به فتح نیز آورده است.