رش
[رَ] (اِ) نوعی از جامهء ابریشمین گرانبها (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) (فرهنگ ( اوبهی) (از لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ورق 8 (از فرهنگ سروری) (از فرهنگ رشیدی) : تا شود از باد آبان باغ پر دینار زرد تا شود از ابر نیسان باغ پر دیبای رش عبدالواسع جبلی سائل از جامه خانهء تو برد اطلس و خزّ و توزی و کژ و رشسوزنی فراش صنع قدرت او گسترد بساط از حزمه حزمه حله و ( از رزمه رزمه رش سوزنی بر قد لاله قمر دوخت قباهای رش خشتک نفطی نهاد بر سر چین قبا خاقانی (دیوان چ سجادی ص 37 اگرچه دامن کوه است جای پرورشش بساط کوه که خار است اطلس و رش باد کمال الدین اسماعیل.