رسم

معنی رسم
[رَ] (ع اِ) طریق و آیین (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع (ناظم الاطباء) آیین و روش ج، رسوم، مَراسِم (آنندراج) قاعده و قانون و این لفظ عربیست (از غیاث اللغات از سراج اللغات) نهاد (فرهنگ سروری) قاعده و آداب (از لغات ولف) سنت مقررات (یادداشت مؤلف) بمعنی قاعده و قانون و طرز و اسلوب، و خود عربیست که در فارسی نیز بهمین معنی بکار رود (از شعوری ج 2 ص 10 ) آیین و قاعده (فرهنگ سروری) (فرهنگ رشیدی) آیین و روش قاعده قانون (از فرهنگ فارسی معین) (از فرهنگ نظام) آیین (غیاث اللغات از منتخب اللغات و برهان) بمعنی آیین و روش بفارسی با لفظ گرفتن و آوردن و داشتن و نهادن و بر جای داشتن و پخته کردن و بردن و دیدن و انداختن و برافکندن و برداشتن و زدودن و شکستن و برخاستن و برافتادن مستعمل (آنندراج) شیوه و عادت متعارف (از برهان) (از لغت محلی شوشتر) : چنین است رسم سپنجی سرای نخواهد که مانی بدو در بجایفردوسی چنین است رسم سرای جهان همی راز خویش از تو دارد نهانفردوسی چنین است رسم سرای فریب گهی بر فراز و گهی بر نشیبفردوسی چنین است رسم سرای سپنج گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج فردوسی زبهر رسم همی نیزه را سنان سازد وگرنه نیزهء او را به کار نیست سنانفرخی آیین جهان رسم جهاندار فریدون بر شاه جهاندار فری باد و همایونعنصری رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه ای درخت ملک بارت عز و بیداری تنه منوچهری و هرچند سلطان در این باب فرمانی نداده است از شرط و رسم در نتوان گذشت (تاریخ بیهقی) چند کار سلطان مسعود برگذارد همه بانام آنها را نیز بباید نبشت که شرط و رسم تاریخ این است (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344 ) چه چاره داشتم که دوستی همگان به جای نیاوردمی که این از رسم تاریخ دور نیست (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255 ) چون بدین اندر محمد را بباشی دوستدار رسمها بوجهل وار اندر جهالت چیست پس ناصرخسرو ز حجت پند بشنو کآگهست او ز رسم چرخ دوار ستمکارناصرخسرو این بود همیشه رسم گیتی شادیش غم است و شکّرش سم ناصرخسرو چون این رسمها را ببینی بدان که این بیشتر بهر روی و ریاست ناصرخسرو و آن دختر را برسم غلامان کلاه برنهادند و برفتند (اسکندرنامه) به رسم رفته چو رامشگران و خوش دستان یکی بساخت کمانگه یکی نواخت رباب مسعودسعد هرگاه این رسم مستمر گشت، همگان در سر این غفلت شوند (کلیله و دمنه) پس به نیکان کجا بد اندیشم رسم و سنت چگونه گردانمخاقانی هست طریق غریب نظم من از رسم و سان هست شعار بدیع شعر من از پود و تار خاقانی مهر بریدن ز دوست مذهب ما نیست لیک چنین هم طریق و رسم ترا بود خاقانی و نظام مملکت و رونق دولت بقرار معهود و رسم مألوف بازگشت و بر قواعد سداد و اساس احکام استقرار و استمرار یافت (سندبادنامه ص 10 ) در توحید زن کآوازه داری چرا رسم مغان را تازه دارینظامی رسم ستم نیست جهان یافتن ملک به انصاف توان یافتننظامی رسم ضعیفان به تو نازش بود رسم تو باید که نوازش بودنظامی حالی از آن خطه قلم برگرفت رسم بدو راه ستم برگرفتنظامی مرغ خانه اشتری را بی خرد رسم مهمانش به خانه می بردمولوی خوشدلی در کوی عالم روی نیست زآنکه رسم خوشدلی یک موی نیست عطار عجب مدار که رسمی است در زمانه قدیم که سایلان نتوانند سایلان را دید اثیر اومانی شنیدم که شاپور دم درکشید چو خسرو به رسمش قلم درکشید(بوستان) قصهء لیلی مخوان و غصهء مجنون عشق تو منسوخ کرد رسم اوایلسعدی روز وصلم هست کوتاه و شب هجرم دراز کز دم سردم جهان رسم زمستان یافته ست امیرخسرو دهلوی وگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی بیفشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت حافظ بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار حاشا که رسم جور و طریق ستم نداشت حافظ (از ارمغان آصفی) وآنکه گیسوی ترا رسم تطاول آموخت هم تواند کرمش داد من مسکین دادحافظ پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است چونست که این رسم به عهد تو برافتاد کمال خجندی ای قاعدهء مهر و وفا کرده فراموش این رسم چه رسم است و چه آیین که تو داری خواجه آصفی بیش ازین رسم میانداری نمی آید ز من در دکان خودفروشی چند دلالی کنم تأثیر اصفهانی در آن مکان که تو از راه قدر بنشینی زمانه رسم گسستن از آن مکان برداشت ثنای مشهدی (از ارمغان آصفی) آمد شرف براه مکان تو جان سپرد رسم وفا به مردم عالم نمود و رفت شرف قزوینی (از ارمغان آصفی) رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن قاآنی - اسم و رسم؛ مراد مشخصات ظاهری و حد رسم منطقی است و اصطلاحاً شهرت و خاندان و شرف و بزرگی و جلال نام و نشان آوازه و اثر تشخص و سرشناسی : هفتادواند تن را به بخارا آوردند که اسمی و رسمی و خاندانی داشتند (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 102 ) - با اسم و رسم؛ مشهور و دارای بزرگی و جلال مشخص و سرشناس و نامور - برسم؛ برطبق قاعده از روی آیین و شیوهء معمول رسمی بر ( قرار و طریق مقرر :بامدادان در صفهء بزرگ بار داد [ مسعود ] و حاجبان برسم می رفتند پیش (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 138 بازگشت بدانکه مواضعه نویسد برسم (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281 ) در تاریخ محابا نیست آنانکه با ما به آمل بودند اگر این فصول بخوانند داد خواهند داد و بگویند که من آنچه نبشتم برسم است (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 470 ) رسول را به جایگاه نیکو فرودآوردند و پیش تخت بردند سخت برسم پیش آمد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43 ) - بی اسم و رسم؛ گمنام - رسم پرداز؛ پردازنده به آیین و سنت مراعات کنندهء قواعد و رسوم آنکه به انجام شیوه و سنت و رسم بپردازد آنکه رعایت سنت و آیین بکند که مرسوم و معمول بین مردم را رعایت کند : به رنگ رسم پردازان تکلف می کنم بیدل وگرنه معنی الفت عبارت را نمی تابدبیدل - رسم کسی را گرفتن؛ به سنت وی عمل کردن طریقه و آیین و شیوهء او را بکار بستن به رسم و سنت وی رفتن بر پی او رفتن : آفتاب دین پیغمبر محمدبِنْ حسین آن خداوندی که در دین رسم پیغمبر گرفت معزی نیشابوری (از ارمغان آصفی||) - مرسوم او را گرفتن مرسوم او را در قبض و در اختیار گرفتن - رسم و آیین؛ شیوه و طریق طریقه و آیین و سنت : چه از رسم و آیین نوروز و مهر ز اسبان و از بندهء خوب چهرفردوسی مر او را به آیین پیشین بخواست که آن رسم و آیین بد آنگاه راست فردوسی ای جهان را تازه کرده رسم و آیین پدر ای برون آورده ماه مملکت را از محاق منوچهری - رسم و راه؛ آداب و سنن( 1) (یادداشت مؤلف) : چنین داد پاسخ که ای شهریار همه رسم و راه از در کارزارفردوسی و رجوع به رسم و ره شود - رسم و رای؛ رسم و راه (آنندراج از غوامض سخن) : همه زنگیان پیش خسرو بپای فرومانده عاجز در آن رسم و رای نظامی (از آنندراج) - رسم و ره؛ رسم و راه : داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر سوزنی شکستن سپه و دستگیر کردن خصم نهاد و رسم و ره و سنت و شعار تو باد سوزنی و رجوع به رسم و راه شود - رسم و نهاد؛ قاعده و قانون (یادداشت مؤلف) : بگویم ترا من نشان قباد که او را چگونه ست رسم و نهادفردوسی زمانش همینست رسم و نهاد به یک دست بستد بدیگر بدادفردوسی - راه و رسم؛ رسم و راه آداب و سنن (یادداشت مؤلف) طریقه و شیوه : که دانید کَاکنون ببندد میان بجای آورد راه و رسم کیانفردوسی همه راه و رسم پلنگ آورم سر سرکشان زیر چنگ آورمفردوسی که سعدی راه و رسم عشقبازی چنان داند که در بغداد تازی سعدی (گلستان) به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها حافظ - با رسم و فر؛ باقاعده و باشکوه بآیین و بشکوه : ای شه و شاهی ز تو با رسم و فر وی ملک و ملک ز تو بانهادمسعودسعد - به رسم کاری بودن؛ برای آن کار معین بودن (یادداشت مؤلف) : از این مطبخ [ اسدآباد ] تا آنجا که وی بودی خوردنیها دست بدست غلامان مطبخ بدادندی از بسیاری بندگان که به رسم این کار بود (مجمل التواریخ و القصص ||) ترتیب و انتظام دستور وضع (ناظم الاطباء) قواعد و مقررات : بنده غریب است میان این قوم و رسم این خدمت نمی شناسد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 380 ||) عادت و خوی (ناظم الاطباء) دأب (یادداشت مؤلف) عادات (لغات ولف) معمول و متعارف (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) روشی که قانون آن را در روابط افراد معتبر می داند حقوق عادی عرف و عادت (فرهنگ فارسی معین) : به هر سال یک بار کردی چنان برفتی بدان رسم در سیستانفردوسی آنچه رسم است که اولیای عهود دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدایی هرچه تمامتر ما را فرمود (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214 ) گفت صواب باشد که مسعدی را فرموده آید تا نامه ای نویسد هم اکنون به خوارزمشاه چنانکه رسم است که وکیل درنویسد و بازنماید (تاریخ ( بیهقی چ ادیب ص 331 ) رسم بود که روز آدینه احمد پگاه تر بازگردد همگان به سلام وی روند (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327 آنچه می یافتند می ستدند و اندک چیزی به خزانه می رسید که بیشتر می ربودند چنین که رسم است و در چنین حال باشد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 459 ) عبدالجبار پسر وزیر آنجا برسولی فرستاده آید با دانشمندی و خدمتکارانی که رسم است (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 383 ) عادت و رسم این گروه ظلوم نیک ماند چو بنگری به ظلیم ؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388 ) خوی نیکو و داد را بلفنج کاین دو سیرت ز رسم احرار است ناصرخسرو گر رسم و خوی دیو گرفتند لاجرم همواره پیش دیو بداندیش چاکرند ناصرخسرو مرداسنگ و هنج از هر یکی نیم درمسنگ و نیم مرهم سازند چنانکه رسم است (ذخیرهء خوارزمشاهی) همه را بکوبند و به انگبین بسرشند چنانکه رسم است (ذخیرهء خوارزمشاهی) رسم ترکانست خون خوردن ز روی دوستی خون من خورد و ندید از دوستی در روی من خاقانی خمیده بیدش از سودای خورشید بلی رسم است چوگان کردن از بیدخاقانی اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت رسم سؤال از جهان برخاستی (گلستان) رسم است که مالکان تحریر آزاد کنند بندهء پیرسعدی (گلستان) دانمت آستین چرا پیش جمال می بری رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری سعدی نمی دانم به هر جایی که هستی خلاف رسم و عادت کن که رستی شبستری بکلی دور شو از رسم و عادت بگو از جان و دل قوت شهادت پوریای ولی (از ارمغان آصفی) هر دهی رسم و عادتی دارد اوحدی مکتوب گاهی رسم بود از کلک گوهربار تو منسوخ کرد آن رسم هم کم لطفی بسیار تو فضل اردستانی نی اضطراب کرده بدل جای نه سکون کز زلف بیقرار تو رسم قرار بودواله هروی - بی رسمی؛ رفتار و عمل خارج از اصول متعارف حرکت خلاف عرف و قاعده و قانون ظلم (یادداشت مؤلف) : این زن پیش رسول ملک روم بنالید و گفت مرا شوی بود و از بزرگان مصر بود بمرد و این خانهء مرا بی رسمی کردند و رسول او را گفته بود که تو و خانهء تو از این ملک برهانم (ترجمهء تاریخ طبری بلعمی) - رسم رفتن؛ معمول شدن متداول گشتن :رسم رفته است که چون وزارت به محتشمی دهند آن وزیر مواضعه نویسد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 207 ||) رواج || معامله (ناظم الاطباء ||) خدمتکار نزدیک مانند آبدار و جامه دار (ناظم الاطباء) (از برهان) (از لغت محلی شوشتر) خدمتکار نزدیک (فرهنگ اوبهی) - به رسم بودن؛ پیشکار بودن جزو عمال امیر یا بزرگی قرار داشتن (فرهنگ فارسی معین ||) وظیفه و مشاهره (ناظم الاطباء) وظیفه و مواجب (فرهنگ نظام) مجازاً، بمعنی راتبه و وظیفه (آنندراج) مقرری مستمری (یادداشت مؤلف) بمجاز، به معنی وظیفه و مشاهره (غیاث اللغات از سراج اللغات) وظیفه و مواجب که به نوکران دهند، و در این معنی نیز عربیست (از فرهنگ رشیدی) عوارض حق العمل (فرهنگ فارسی معین) : رسم شعرا از تو هزار و دوهزار است آخر ده هزاری شوی و بیست هزاریفرخی ناخوانده شعرهای دو جشن از پی دو جشن کس کرد نزد من که بیا رسمها ببرفرخی گرانی آمدش از من بدل مگر که چنین بکاست رسم من و سوی من نکرد نظر عنصری امیر گفت خلیفه را چه باید فرستاد احمد گفت بیست هزار من نیل رسم رفته است (تاریخ بیهقی) و نه حد بود آنرا که نوشتکین بازگذاشت و نه اندازه از اصناف نعمت و ولایت مرو که به رسم وی بود سالار غلامان سرایی حاجب بکتغدی را داد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 543 ) رنجها را برسم دربستی عرصه ها را به وجه بگشادیمسعودسعد و هر کسی را رسمی و معیشتی فرمودندی و هر سال بدو رساندندی بی تقاضا (نوروزنامه) گفتی از رسم سی هزار درم کم ز سی نیزه گیر نتوان یافتنظامی از رعیت بجای رسم و خراج گه کمر خواستی و گاهی تاجنظامی - رسم الاستیفاء؛ مرسوم و مقرری دیوان مستوفیان مستمری متصدی دفتر محاسبات و امور مالی در قدیم مؤلف تذکره الملوک گوید : مستوفی الممالک بشرح جزو رسم الاستیفاء و غیره داشته: رسم الاستیفاء از محال سیصدودو تومان و نه هزاروپنجاه وهشت دینار بابت (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 59 ) - رسم الحساب؛ مرسوم دیوان شمار و حساب و محاسبات مقرری محاسبه وظیفهء مرسوم حسابداری مؤلف - ( تذکره الملوک در شرح رسم استیفاء مستوفی الممالک گوید :رسم الحساب از محاسبات از قرار تومانی سی دینار (ص 59 رسم الوزاره؛ مقرری و مرسوم شغل وزارت مؤلف تذکره الملوک گوید : وزیر دیوان اعلی که مواجبی ندارد و بشرح جزو رسم الوزاره و غیره و انعام و رسومات در وجه او مقرر است رسم الوزاره و غیره که از محال معین بوده (ص 52 ||) نبشته (ناظم الاطباء ||) فرمان (دهار ||) خطوط نقاشی و کشیدن آنها (فرهنگ نظام ||) شکل پیکر صورت (یادداشت مؤلف ||) بازیی است که کودکان مکتبی در کشتها و باغ روی شوخی و ذهن آزمایی کنند بدان سان که همگی گرد هم نشینند و یکی از اول گیرد نباشد مانند پلو و نان و « ر، س، م » و از هر یک بپرسد که چه خورده ای او می باید چیزی بگوید که یا در آن حروف رسم، یعنی و امثال آن، اگر درست گفت از او بگذرد و اگر غلط گفت همهء حضار بر « سر ماهی » غیره و یا همهء حرف آنرا داشته باشد مانند او گویند: گه خورده ای، و همچنین بدور گردد (لغت محلی شوشتر (||) اصطلاح صوفیه) صفت است که در ابد جریان می یابد بوسیلهء آنچه در ازل جاری شده است یا در علم خدای تعالی گذشته است (از تعریفات جرجانی) در اصطلاحات صوفیه عادت را گویند رسم و هرچه بی نیت بود آن رسم و عادت باشد و بعضی گویند رسم عبارت از خلق و صفات آنهاست که ماسوی الله باشد و بالجمله ظواهر خلق و ظواهر شریعت را رسم گویند (از مصطلحات عرفانی تألیف سجادی) نزد صوفیه رسم مرادف عادت می باشد رسم عادت را گویند عادتی که بی نیت بود پس مرد باید که اول نیت خود را از شائبهء نفسانی و داعیهء شیطانی خالص گرداند و این به قوت علم می شود مصراع: هرکه را علم نیست نیت نیست و یا رسم عبارت از خلق و صفات اوست، چه رسوم آثار و نشانه هاست و هرچه جز خدای باشد نشانه های الهی است که ناشی از افعال اوست (از کشاف اصطلاحات الفنون) و رجوع به کتاب اخیر ذیل ص 196 و مآخذ مندرج آن شود (|| اصطلاح منطق) تعریف شی ء به عرضیات مانند تعریف انسان به ماشی و ضاحک، به خلاف حد که تعریف شی ء به ذاتیات باشد چون تعریف انسان به حیوان ناطق (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) در عرف منطقیان عبارت از ممیز عرضی است و یا مجموع چند عرضی است که فی الجمله موجب امتیاز معرف از ماعدا باشد (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی) در عرف علمای منطق قسمی از معرف در مقابل حد باشد و آن بر دو گونه است: رسم تام و رسم ناقص و در نزد علمای اصول رسم اخص از حد می باشد زیرا قسمتی از حد باشد (از کشاف اصطلاحات الفنون) آنچه از عرضیات تنها بود یا آمیخته با ذاتیات آنرا رسم خوانند پس اگر افادت تمیز کلی کند تام بود والاّ - ( ناقص (اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 341 ) : اسم تو ز حد و رسم بیزار ذات تو ز نوع و جسم برترناصرخسرو ( 1 Etiquette.

درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس

اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارت‌های عضو شتاب

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.