رستنگاه
[رُ تَ] (اِ مرکب) جای رستن جای روییدن منبت محل روییدن خله (یادداشت مؤلف) عرفج منبت (از منتهی الارب) مَنْبِت شاذ، قیاس مَنْبَت است (منتهی الارب) : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آن است که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان بر آن است به چیزهای نرم و چرب می مالند چون پیه مرغ (ذخیرهء خوارزمشاهی) - رستنگاه موی؛ محل روییدن مو جای رستن موی : شعیره گاه بر رستنگاه موی مژه افتد (ذخیرهء خوارزمشاهی) مردم شیعه مسح سر از چکاد تا رستنگاه موی پیشانی کنند (یادداشت مؤلف).