رخم
[رَ] (ع مص) رَخَم زیر بال گرفتن مرغ بیضهء خود را (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) در کنار گرفتن مرغ بیضهء خود را (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ||) بازی کردن زن با بچهء خود: رَخَمَت المرأه ولدها رَخْماً و رَخَماً (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) بازی کردن زن با بچهء خود و دوست داشتن آن را (از متن اللغه ||) نرم و آسان گردیدن سخن (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ||) شیوا و رسا گردیدن بیان کسی (از اقرب الموارد).