رخبین
[رُ / رَ]( 1) (اِ) دوغ ترش سخت نشده (ناظم الاطباء) (از برهان) (لغت محلی شوشتر نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) دوغ شتر باشد (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) کبح (السامی فی الاسامی) و این غیر ترف است که معنی کشک دارد، چه ترف را مصل ترجمه میکنند (السامی فی الاسامی) در کتب طب در باب حقیقت رخبین که مادهء ترشی است اختلاف است، بعضی آنرا ترف (قراقوروت) نوشتند و بعضی ماست ترش و هکذا اقوال دیگر و خود لفظ مفرس از سریانی است و گویا جهت اختلاف اطباء در معنی آن اختلاف ولایتها بوده در معانی آن که در شام مادهء ترش مخصوصی را رخبین میگفتند و در عراق مادهء ترش دیگری را میگفتند، اما همه متفقند که آن ماده از شیر است (فرهنگ نظام) : رخبین شکر است پیش آن ترک خنک کز سرکهء هندوی ترشروی تر است امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام ||) دوغ ترش سخت شده همچو پنیر (ناظم الاطباء) (از برهان) (لغت محلی شوشتر) آب پنیر (از شعوری ج 2 ص 25 ||) هر چیز که از دوغ ترش سازند (ناظم الاطباء) (از برهان) (از لغت محلی شوشتر خطی ||) چیزی مانند قراقروت سیاهرنگ و ترش که از کشک و آرد و شیر سازند (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از لغت محلی شوشتر) (از انجمن آرا) چیزی بود ترش چون کشک و از دوغ ترش بغایت کنند و آنرا قروت گویند (لغت فرس اسدی) کشکی که از دوغ سازند (حاشیهء لغت فرس اسدی) قره قوروت (بحر الجواهر) و رجوع به اختیارات بدیعی و تحفهء حکیم مؤمن شود ( 1) - مؤلف انجمن آرا گوید: در مخزن به فتح راء آورده و به لور کشک ترجمه کرده و گفته سریانی است و نیز در برخی از فرهنگها به کسر راء آمده و بعضیها اندک تفاوتی نیز میان آن دو قائل شده اند.