رحمه
[رَ مَ] (ع اِمص) مصدر به معنی رحم رحمت و بخشش و مهربانی خداوند نسبت به مخلوق (ناظم الاطباء) رجوع به رَحْم و رحمت در همهء معانی شود رقت قلب و عاطفه ورزیدن که اقتضای بخشش و بزرگواری و نیکی و بخشایش دارد (از اقرب الموارد) لغتی است به معنی رقت قلب و انعطاف که اقتضای تفضل و احسان دارد و آن از کیفیات متعلق به مزاج است و خدای تعالی از آن منزه است و اطلاق آن بر خداوند مجاز میباشد از آنچه مترتب می شود بر او از بندگانش مانند خشم و اسناد آن به خدای تعالی از حیث انتها و غایت آن است و برخی از محققان گفته اند: رحمه از صفات ذات است و آن رسانیدن خیر و برطرف کردن شر است و باز گفته شده است آن ترک عقوبت است از کسی که مستوجب کیفر است و امام رازی در مفاتیح الغیب گفته که رحمه جز خدای تعالی را نباشد و رحمه امتنانیه مقتضای تنعم است پیش از عمل و آن بر همه چیز گسترده شده است قوله تعالی: و رحمتی سبقت غضبی و رحمه وجوبیه رحمتی است که به پرهیزگاران و نیکوکاران وعده داده شده آنجا که فرموده است: فسأکتبها للذین یتقون 7) (از کشاف اصطلاحات الفنون) - رحمه الله / 7) و جای دیگر فرموده: ان رحمه الله قریب من المحسنین (قرآن 56 / (قرآن 156 علیه؛ رحمت و آمرزش خدای بر او باد لفظی است که هنگام ذکر نام مرده بدنبال اسم بیاورند : و بشنوده باشد خان که چون پدر رحمه الله علیه گذشته شد ما غایب بودیم از تخت ملک (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 734 ) این نقل از خدمت قاضی سراج الدین است رحمه الله علیه (از مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی) - رحمه الله علیها؛ رحمت کند خدا آن زن را لفظی است مخصوص زن مرده که بهنگام ذکر نام وی آرند - رحمه الله علیهم؛ رحمت کند خدا آنان را خداوند ایشان را بیامرزد لفظی است که برای طلب مغفرت مردگان بدنبال نام و ذکر آنان بیاورند : و در روزگار ملوک فارس رحمه الله علیهم جهرم در جملهء مواجب ولیعهد نهاده ( بودند (فارسنامهء ابن بلخی ص 131.