رباعی
[رُ] (از ع، اِ)( 1) شعری است چهارمصرعی (منتخب اللغات) در اصطلاح عروض آن چهار مصرع بود که مصرع چهارم با اول و دوم هم قافیه باشد ولی مصرع سوم را قافیه لازم نباشد (از ناظم الاطباء) در اصطلاح شعرای عجم چهار مصراع که مصراع چهارم با اول و ثانی هم قافیه باشد اما در مصراع سوم این التزام نیست که همان قافیه باشد، و این رباعی در بحر هَزَج اخرب و اخرم مثمن و اگر بر این وزن نباشد آنرا رباعی نگویند (از غیاث اللغات) (از فرهنگ « لا حول و لا قوه الا باللّه » : آید، وزنش خاص این است سروری) (از شرح نصاب) (از آنندراج) رباعی نزد شعرا عبارت است از دوبیتی که متفق باشند در قافیه و وزنی که مختص بدانست و مصراع سوم آن را قافیه شرط نیست، و رباعی را خصی و دو بیتی و چهارمصراعی و ترانه نیز نامند و صاحب جامع الصنایع گفته: قافیه در مصراع سوم شرط نیست ولکن صنعت و اصل وضع او بر آن است که در بیت مقصد را بی لطیفه و بی نکته و بی مثل نیاورند و بحکم استقراء از متقدمان و متأخران معلوم گشته که هر چهار مصراع بر وزن هزج اخرب یا هزج اخرم باشد و بر اوزان دیگر نه (از کشاف اصطلاحات الفنون) رباعی که آنرا ترانه و دوبیتی نیز گویند بر وزن هزج مثمن اخرب یا اخرم سروده میشود و بظاهر مبدع و مخترع آن رودکی است که روزی در رهگذری کودکی را مشغول بازی می بیند، جوزی میغلطد و کودک از رودکی را سخت خوش می آید و از ،« غلطان غلطان همی رود تا بن گو » : مشاهدهء غلطیدن جوز از روی ذکاء طبع و قریحه میگوید گفتار کودک وزن لطیفی از زحافات هزج مثمن ابداع میکند و اساس آنرا بر دو بیت می نهد که بیت اول مصرّع( 2) و بیت دوم آن مقفی( 3) میباشد، و چون سرایندهء ترانه، خوشرو و زیبا بوده دوبیتی را نیز ترانه نام می نهند، و بدین ترتیب فتنهء بزرگی بجهان سر میدهد و همانا که طالع ابداع رباعی برج میزان بوده که خاص و عام چنین مفتون این وزنند و آنانکه بین لحن موسیقار و نهیق حمار فرقی نمیتوانند نهادن، برای دوبیتی جان میدهند الحق که هیچیک از الحان ابداع شده پس از خلیل بن احمد، چون رباعی به دل و آنچه بپارسی سروده « قول » نزدیکتر و بطبع آویزنده تر نیست در ادبیات پارسی رسم بر این است که آنچه بتازی سروده شده باشد خوانده میشود و اصل اصطلاح شعر مجرد آنرا دوبیتی، و ملحونات آنرا ترانه نام گذاشته اند و مستعربه از آنجا که « غزل » شده باشد بحر هزج در شعر فارسی همواره مربع الاجزا می آید و سروده میشود چهار مصراع دوبیت پارسی را هشت مصراع تازی حساب کرده و آنرا رباعی (چهاربیتی) خوانده اند رباعی یا دوبیتی دو شجرهء اصلی دارد: الف- شجرهء اخرب، که جزو نخست آن یعنی اخرمِ مفاعیلن است اینک بشرح دو « مفعولن » یعنی اخربِ مفاعیلن میباشد ب- شجرهء اخرم، که جزو نخست آن « مفعولٌ » شجره میپردازیم: الف- شجرهء اخرب، دارای 12 وزن زیر است که هشت وزن اول آن اصلی و در زبان پارسی متداول و 4 وزن آخر فرع مستخرج از 8 وزن نخست و کمتر متداولست: 1- اخرب مقبوض مکفوف مجبوب (مفعولُ مفاعلن مفاعیلُ فَعَلْ): جانم بفدای آنکه او اهل بود سر در قدمش اگر نهم سهل بود 2- اخرب مقبوض مکفوف اهتم (مفعولُ مفاعلن مفاعیلُ فعولْ): قومی متفکرند در مذهب و دین جمعی متحیرند در شک و یقین 3- اخرب مقبوض اَزَلّ (مفعولُ مفاعلن مفاعیلن فاع): ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی بادهء گل رنگ نمیشاید زیست 4- اخرب مقبوض ابتر (مفعولُ مفاعلن مفاعیلن فع): بر مفرش خاک خفتگان می بینیم در زیر زمین نهفتگان می بینیم 5- اخرب مکفوف اهتم (مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولْ): آبادی میخانه ز می خوردن ماست خون دوهزار توبه در گردن ماست 6- اخرب مکفوف مجبوب (مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعلْ): اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من 7- اخرب مکفوف مجبوب (مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن فاع): این چرخ و فلک را که بر او گردانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم 8- اخرب مکفوف ابتر (مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن فع): هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفته تر ز عنقا باشد 9- اخرب مجبوب (مفعولُ مفاعیلن مفعولُ فَعَلْ): گفتم که سرانجامت معلوم نشد 10 - اخرب اهتم (مفعولُ مفاعیلن مفعولُ فعولْ) گفتم که سرانجامت معلوم نگشت 11 - اخرب مخنَّق اَزَلّ (مفعولُ مفاعیلن مفعولن فاع): گفتم که سرانجامت معلومم گشت 12 - اخرب مخنَّق ابتر (مفعولُ مفاعلین مفعولن فع): گفتم که سرانجامت معلومم شد ب- شجرهء اخرم، 12 وزن دارد که از شجرهء اخرب مستخرج و کمتر مصطلح است: 1- اخرم اخرب مکفوف مجبوب (مفعولن مفعولُ مفاعیلُ فَعَلْ): خاقانی را زآن رخ و زلفین بخم 2- اخرم اخرب مکفوف اهتم (مفعولن مفعولُ مفاعیلُ فعولْ): خاقانی را دم کنی ای دمنهء عصر 3- اخرم اخرب اَزَلّ (مفعولن مفعولُ مفاعیلن فاع): خاقانی را طعنه مزن زهرآمیغ 4- اخرم اخرب ابتر (مفعولن مفعولُ مفاعیلن فع): خاقانی را جور فلک یاد آید 5- اخرم مخنَّق اخرب اهتم (مفعولن مفعولن مفعولُ فعولْ): با یارم میگفتم در هجر مکوش 6- اخرم مخنَّق اخرب مجبوب (مفعولن مفعولن مفعولُ فَعَلْ): با یارم میگفتم در خشم مرو 7- اخرم مخنَّق اَزَلّ (مفعولن مفعولن مفعولن فاع): با یارم میگفتم این جورت چند 8- اخرم مخنَّق ابتر (مفعولن مفعولن مفعولن فع): با یارم میگفتم این جورت بس 9- اخرم اَشْتَر مکفوف اهتم (مفعولن فاعلن مفاعیلُ فَعَلْ): سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب 10 - اخرم اَشْتَر مکفوف مجبوب (مفعولن فاعلن مفاعیلُ فَعَلْ): خاقانی وام غم نتوزد چه کند 11 - اخرم اَشْتَر اَزَلّ (مفعولن فاعلن مفاعیلن فاع): خاقانی را گلی بچنگ افتاده ست 12 - اخرم اَشْتَر ابتر (مفعولن فاعلن مفاعیلن فع): وا فریادا ز عشق وا فریادا بیشتر گویندگان پارسی زبان اشعار رباعی سروده اند و در این میان رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام، سعدی، مولوی، خاقانی و حافظ مشهورتر است و از همه معروفتر رباعی های خیام است که به چندین زبان زندهء صورت گرفته شهرت جهانی « فیتزجرالد » دنیا ترجمهء منظوم شده و بخصوص ترجمهء انگلیسی آن که بوسیلهء شاعر نامی انگلیسی پیدا کرده و بر معروفیت خیام و رباعیات وی افزوده است خاورشناسان دیگر و دانشمندان ایرانی نیز دربارهء رباعیات خیام بسیار تحقیق کرده اند و هم اکنون آقای علی دشتی در این موضوع به تحقیقات مستند و عمیقی دست زده اند اینک دو رباعی از خیام: کس مشکل اسرار ازل را نگشاد کس یک قدم از نهاد بیرون ننهاد من می نگرم ز مبتدی تا استاد عجز است به دست هرکه از مادر زاد * آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو بر درگه آن شهان نهادندی رو دیدیم که بر کُنگُره اش فاخته ای بنشسته همی گفت که کو کو کو کو و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 83 ، مرآه الخیال ص 110 ، کتاب عروض و بدیع و قافیهء جلال همایی - ( مصرّع بیتی را گویند که دو مصراع آن دارای قافیهء متحد باشند ( 3 - (Quatrain (2 - ( و رضازادهء شفق، طربخانه شود ( 1 مقفّی بیتی را گویند که دو مصراع آن مختلف القافیه باشند.