رباب

معنی رباب
[رَ]( 1) (ع اِ)( 2) نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور (تنبور) است (فرهنگ نظام) آلت موسیقی که نواخته شود (از اقرب الموارد) از آلات لهو صاحب اوتار که آنرا نوازند (از تاج العروس) (از متن اللغه) سازی است که نواخته شود (منتهی الارب) (آنندراج) نوعی از ساز (دهار) (از ناظم الاطباء) نام سازی (شرفنامهء منیری) سازی معروف (انجمن آرا) (از غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (کشف اللغات) (از فرهنگ رشیدی) (از مؤید اللغات) عربیست و پارسی آن ساز رَواده است و رباب معرب آن است (انجمن آرا) (از رشیدی) در رسالهء معربات مسطور است که رباب معرب رَواده است و معنی رواده آواز حزین دارنده است برای نسبت، و در سراج نوشته که رباب بفتح مصری رباب بضم است (از غیاث اللغات) (از « ه» چه رواد بمعنی آواز حزین است و آنندراج) یکی از آلات مهتزه است از ذوات الاوتار و شارشک همان است و آن مانند طنبوری بزرگ است با دستهء کوتاه، و بجای تخته پوست بر روی آن کشیده میشود و چهار تار دارد (یادداشت مرحوم دهخدا) طُبْن کِران کِنّاره وَنَج (منتهی الارب) : بکف جام و در گوش، بانگ رباب بر آتش سرون گوزنان کبابفردوسی در آن خانه سیصد پرستنده بود همه با رباب و نبید و سرودفردوسی بمرو اندر از بانگ چنگ و رباب کسی را نبد هیچ آرام و خوابفردوسی نیامد سر مرغ و ماهی بخواب از آن بزم و آواز چنگ و ربابفردوسی همه شب ز آواز چنگ و رباب سپه را نیامد بر آن دشت، خوابفردوسی مجلسی سازم با بربط و با چنگ و رباب با ترنج و بهی و نرگس و با نقل و کباب منوچهری من و نبید و بخانه درون سماع و رباب حسود بر در و بسیارگوی در سکه منوچهری شراب و خواب و کباب و رباب و بره و نان هزار کاخ فزون کرد با زمی هموار بوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 227 ) پند کی گیرد فرزند تو ای خواجه ز تو چون رباب است به دستت در و بر سَرْت شراب ناصرخسرو ز چشمت خواب بگریزد چو گوشت زی رباب آید بخواب اندر شوی آنگه که برخواند کسی قرآن ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 291 ) چند گفتی و بر رباب زدی غزل دعد بر صفات ربابناصرخسرو بس کن آن قصهء رباب کنون زرد و نالان شدی چو رود و رباب ناصرخسرو کار دنیا را همان داند که کرد رطل پر کن رود برکش بر رباب ناصرخسرو بنالم ایرا با من فلک همی کند آنْک بزخم زخمه بر ابریشم رباب کنند مسعودسعد دانی چرا خروشد ابریشم رباب ازبهر آنکه دائم همکاسهء خر است کافی بخاری پیریش چنگ پشت کرد و ضعیف چون بریشم ز گوشمال ربابسوزنی روا بود که شود گوشمال دیده ز دهر کسی که بیهده گردنکشی کند چو رباب مجیر بیلقانی وز چوب زدن رباب، فریاد چون کودک عشرخوان برآوردخاقانی رباب از زبانها بلا دید چون من بلا بیند آن کو زباندان نمایدخاقانی در برم آمد چو چنگ، گیسو در پاکشان من شده از دست صبح، دست بسر چون رباب خاقانی بر رود و رباب و نالهء چنگ یکرنگ نوایی این دو آهنگنظامی لیلی و خروش چنگ در بر مجنون چو رباب دست برسرنظامی بنواز مرا که بی تو برخاست چون چنگ ز هر رگم فغانی نی نی چو ربابم از غم تو یعنی که رگی و استخوانیعطار به فرّ وصل تو گردنکشی شوم چو رباب اگر بصحبت من سر درآوری چون چنگ نجیب جرفاذقانی دو بیتم جگر کرد روزی کباب که میگفت گوینده ای با ربابسعدی باز وقتی که ره خراب شود کیسه چون کاسهء رباب شودسعدی سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ گوشمالت خورد باید چون ربابسعدی من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس حافظ ز شور و عربدهء شاهدان شیرین کار شکر شکسته سمن ریخته رباب زدهحافظ چه نسبت است برندی صلاح و تقوی را سماع وعظ کجا نغمهء رباب کجاحافظ پرده کشی میکند بر دف زرین رباب چنگ مدار از قدح دست مگیر از رباب بدر چاچی صبحگه آن نغمهء چمچهء حلیمی بر حلیم بر بگوشم خوشتر از زخمه ربابی بر رباب حکیم سوری در گوش مشتری شده آواز چنگها بر چرخ زهره خاسته بانگ رباب ها ملک الشعراء بهار - رباب چهارروده؛ شوشک (لغت فرس اسدی، نسخهء خطی نخجوانی) و رجوع به شوشک شود - رباب و چنگ، چنگ و رباب؛ ساز و چنگ عود و چنگ : نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود گل وجود من آغشتهء گلاب و نبیدحافظ در کنج دماغم مَطَلب جای نصیحت کاین گوشه پر از زمزمهء چنگ و رباب است حافظ رباب و چنگ ببانگ بلند میگویند که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید حافظ من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی حافظ دل و دین باخته را چنگ و رباب اولیتر گوشهء میکده و بادهء ناب اولیترناصر روایی - رباب یتیم؛ قسمی رباب (از آلات موسیقی از ذوی الاوتار) (یادداشت بخط مؤلف) - رود رباب؛ نغمهء رباب : تا به نوای مدیح وصف تو برداشتم رود رباب من است رودهء اهل ریاخاقانی - نالیدن رباب؛ ببانگ درآمدن آن آوا برآوردن آن : نالید رباب ایرا کآزرده شد از زخمه لیک از خوشی زخمه آواز همی پوشد خاقانی نالان رباب از عشق می، دستینه بسته دست وی بر ساعدش چون خشک نی رگهای بسیار آمده خاقانی || ابر سپید (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از شرفنامهء منیری) (از منتخب اللغات) (غیاث اللغات) (از متن اللغه) به این معنی بزبان سریانی است (از غیاث اللغات ||) گاهی ابر سیاه را نیز گویند (از منتهی الارب) (از متن اللغه ||) ابر که در پارهء ابر دیگر آویخته بود الواحد، ربابه (مهذب الاسماء) (از متن اللغه) ( 1) - در برخی از فرهنگها تنها بضم راء آمده است ولی در منتهی الارب علاوه بر این ضبط بضم Relec - ( راء بمعنی عود آمده است و در تداول نیز به ضمّ آید ( 2.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.