رادمردی
[مَ] (حامص مرکب) عمل رادمرد کریم طبعی بخشندگی جوانمردی آزادمردی : سوی مرزدارانش نامه نوشت که خاقان ره رادمردی بهشتدقیقی رادمردی به دهر دانی چیست با هنرتر ز خلق دانی کیست آنکه با دوستان تواند ساخت وآنکه با دشمنان تواند زیست ترکی کشی ایلاقی که هر کو ز گفت خود اندر گذشت ره رادمردی ز خود درنوشتفردوسی درخت بزرگی و گنج وفا درِ رادمردی و بند بلافردوسی رادمردی و نیکنامی را جز برای تو می نجنبد بادفرخی هر کجا گرم گشت با خوی او رادمردی برون دمد ز مسامفرخی تازه رویی و رادمردی و شرم بازیابی ازو به هر هنگامفرخی اصل و فهرست رادمردی را جز در شاه درج و دفتر نیستعنصری اگر رادمردی کند پهلوان ببخشد بما بیگناهان رواناسدی نه نه، گرچه پیمبری شد ختم رادمردی برفت باز عدمخاقانی زادسرو رادمردی بر چمن پژمرده شد ابر طوفان بار کو تا بر چمن بگریستی خاقانی.