راحله
[حِ لَ] (ع ص) تأنیث راحل رجوع به راحل شود (|| اِ) ستور بارکش (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) شتر سواری (دهار) (غیاث) هی البعیر القوی علی الاسفار والاحمال (منتهی الارب) نجیب صالح از ابل که بار شود (از اقرب الموارد) قوی بر اسفار و احمال (یکسان در مذکر و مؤنث) (از اقرب الموارد) ج، رواحل (اقرب الموارد) او النجیب الکامل الاوصاف یستوی فیه المذکر و غیره وهاؤه للمبالغه (منتهی الارب) مرکب خواه نر باشد خواه ماده (آنندراج) (غیاث اللغات) : ای مانده درین راه گذر راحله ای ساز از علم و ز پرهیز که راهت به قفارست ناصرخسرو روز جوانی گذشت موی سیه شد سپید پیک اجل دررسید ساخته کن راحله سنایی یکی را پسر گم شد از راحله شبانگه بگردید در قافلهسعدی (بوستان) سه شبانه روز آنجا بماندم روز چهارم مرد اعور را دیدم که بر راحله ای می آمد چون درنگریستم اثر آگاهی در وی بدیدم با شتر اشاره ای کردم توقف کن در ساعت دو پای اشتر بخشک بر زمین فرورفت و به ایستاد (تذکره الاولیاء) یجدون الناس کابل مأه لیس فیها راحله (حدیث)؛ ای الناس کثیر و المرضی منهم قلیل، مردم بسیارند شخص پسندیده کم (منتهی الارب).