ذهول
[ذُ] (ع مص) مشغول شدن. (زوزنی) (دهار). || مشغول کردن. (زوزنی). || فراموشی. فراموش کردن. (منتهی الارب). غافل شدن. (منتهی الارب). و رجوع به کلمهء «نسیان». در کشاف اصطلاحات الفنون شود :
از غلط ایمن شوند و از ذهول
بانگ مه غالب شود بر بانگ غول.مولوی.
|| بی پروائی از. غفلت از. ترک چیزی یا کسی به عمد یا بعلت شغلی که ترا در پیش است. یا آن سلو و خرسندی نفس است و بی غمی از دوستی و الف. قوله تعالی : یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت. (قرآن 22 / 2) || شغلی که مورث حزنی یا نسیانی شود.
از غلط ایمن شوند و از ذهول
بانگ مه غالب شود بر بانگ غول.مولوی.
|| بی پروائی از. غفلت از. ترک چیزی یا کسی به عمد یا بعلت شغلی که ترا در پیش است. یا آن سلو و خرسندی نفس است و بی غمی از دوستی و الف. قوله تعالی : یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت. (قرآن 22 / 2) || شغلی که مورث حزنی یا نسیانی شود.