ذرع
[ذَ] (ع مص) به گز کردن. گز کردن و پیمودن جامه را به ذراع. به ارش پیمودن. (تاج المصادر بیهقی). || ذرع قیئی کسی را؛ غلبه کردن قیئی بر او و تاب نیاوردن بمنع آن. || غلبه کردن قیئی بر مردم. (تاج المصادر بیهقی). || ذرع بعیر؛ پای بر ذراع اشتر نهادن سوار شدن را. || ذرع کسی؛ خبه کردن او را به ذراع از پس وی. || آب خوردن از مشک و یا عام است. || ذَرِعَ الیه؛ شفاعت کرد نزد وی. || ذرع رجلین؛ مانده گردیدن هر دو پای. || سبقت بردن؛ ذرعه، سبق الی فیه. (اقرب الموارد).