دیوی
(ص نسبی) منسوب به دیو شیطانی عمل دیو : نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا سنایی (|| حامص) دیو بودن همچو دیو رفتار کردن صفت دیو : ترک دیوی کنی ملک باشی ز شرف برتر از فلک باشیسنایی در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت خاقانی چون شدی در خوی دیوی استوار میگریزد از تو دیو ای نابکارمولوی - دیوی کردن؛ شیطنت نمودن و اعمال شیطانی را پیروی کردن (ناظم الاطباء) - دیوی نمودن؛ به معنی دیوی کردن (ناظم الاطباء).