دیگرگونه
[گَ نَ / نِ] (ص مرکب)دگرگونه دگرگون واژگونه وارونه || مغشوش مضطرب شوریده || طور دیگر جور دیگر نوعی دیگر : باشد که دشمنان تأویلی دیگرگونه کنند (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 83 ) فضل با حسین مصعب پدر طاهر ذوالیمینین گفت پسرت طاهر دیگرگونه شده است (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 135 ) روز چهارم آدینه بار داد نه بر آن جمله که هر روزی بودی بلکه با حشمتی و تکلفی دیگرگونه (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328 ) چون بشهر شد حالها همه دیگرگونه دید و کردارهای ( نیکو گرفته (قصص الانبیاء ص 200.