دهخدا
[دِهْ خُ] (اِ مرکب) دهخدای ده خداوند (یادداشت مؤلف) خداوند ده (شرفنامهء منیری) کدخدا و رئیس و بزرگ ده (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) : دهخدا گفت ار نمک ساری شود انبان کون گوزهای بی نمک پراند اهل روستا سنایی ده رانده و دهخدای نامیم چون بدر (ماه) به نیمهء تمامیم نظامی من که مشکل گشای صد گرهم دهخدای ده و برون دهمنظامی خدایی نه و دهخدایان بسی نه در کس رهایی نه در ده کسی نظامی سرکه از دسترنج خویش و تره بهتر از نان دهخدا و بره سعدی شنید این سخن دهخدای قدیم بشورید و گفت ای خبیث رجیم سعدی بگفتند با دهخدا آنچه گفت فرستاد پیغامش اندر نهفت سعدی نکویی کن امروز چون ده تراست که سال دگر دیگری دهخداستسعدی -امثال: اندر همه ده جوی نه ما را ما لاف زنان که دهخداییم || ؟ آنکه امور ده را از طرف دولت یا مالک اداره کند کدخدا دهبان.
اسکریپت صدور فاکتور پرداخت آنلاین
سیستم صدور فاکتور آنلاین با امکان پرداخت فوری و مدیریت حرفهای فاکتورها؛ مناسب برای انواع کسب و کارها
مشاهده جزئیات محصول
