دولتیار
[دَ / دُو لَتْ] (ص مرکب)خوشبخت بختیار سعید مسعود مقبل بختمند که بخت خوش دارد (یادداشت مؤلف) : زهی مظفر فیروزبخت دولتیار که گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر فرخی پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد بخاصه از پدر پیش بین و دولتیارفرخی شادباش ای وزیر دولتیار دیر زی ای گزین سپهسالارمسعودسعد تا ترا یار دولت است نه ای در جهان خدای دولتیارسنایی که نیک بخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند (کلیله و دمنه) خادمانند و زنان دولتیار چون مرا آن نشد اینان چه کنمخاقانی این پادشاه و شهریار که کامگار باد و دولتیار (تاریخ طبرستان) مردی صاحب رای و مدبر و شجاع و دولتیار بود (تاریخ جهانگشای جوینی) و رجوع به دولتمند و دولتی شود.