ابومحمد

معنی ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) جریری. عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آرد: آن ولیّ قبهء ولایت آن صفی کعبهء هدایت آن متمکن عاشق آن متدین صادق آن در مشاهده بصیری شیخ وقت ابومحمد جریری رحمه الله علیه، یگانه وقت بود برگزیدهء زمانه در میان اقران(1) واقف بود و بر دقائق طریقت و پسندیده بود بهمه نوع و کامل بود در ادب. و در انواع علوم حظّی وافر داشت و در فقه مفتی و امام عصر بود و در علم اصول به غایت بود و در طریقت استاد بود تا حدی که جنید مریدانرا گفت که ولیعهد من است و صحبت عبدالله تستری(2) یافته بود... چون جنید وفات کرد او را بجای او بنشاندند. و گفت روزی بازی سپید دیدم چهل سال بصیادی برخاستم بازش نیافتم. گفتند چگونه بود. گفت روزی نماز پسین درویشی پای برهنه و موی پالیده(3)از در خانقاه درآمد و طهارت کرد و دو رکعت بگزارد و سربگریبان فرو برد و آن شب خلیفه اصحابنا را بدعوت خوانده بود، من پیش او رفتم و گفتم موافقت درویشان می کنی بدعوت، سر بر آورد و گفت مرا امشب سرخلیفه نیست مرا عصیده ای(4) میباید اگر می فرمائی نیک و الاّ تودانی. این بگفت و سربگریبان فرو برد من گفتم مگر این نو مسلمانی است که موافقت درویشان نمی کند و نیز [ غذای مخصوص، نامهء دانشوران. ]آرزو می طلبد، التفات نکردم و بدعوت رفتیم و سماع کردیم چون بازآمدیم آن درویش همچنان سرفروبرده بود برفتم و بخفتم، رسول را علیه السلام بخواب دیدم که می آمد با دو پیر و خلق بسیار بر اثر او، پرسیدم که آن دو پیر کیستند گفتند ابراهیم خلیل و موسی کلیم و صد و اند هزار نبی. من پیش رفتم و سلام کردم و روی از من بگردانید گفتم یا رسول الله چه کردم که روی مبارک از من می گردانی گفت دوستی از دوستان ما عصیده ای از تو درخواست کرد تو بخیلی کردی و به وی ندادی، در حال از خواب درآمدم و گریان شدم آواز درِ خانقاه بگوش من آمد نگاه کردم درویش بود که بیرون میرفت در عقب او برفتم و گفتم ای عزیز توقف کن که آن آرزوی تو بیاورم، روی بازپس کرد و بخندید و گفت هرکه از تو آرزوئی طلبد صدوبیست و چهار هزار پیغمبر را بشفاعت باید آورد تا توان آرزوی وی برسانی این بگفت و برفت و ناپدید شد، بیش او را ندیدم.... نقل است که جریری مجلس می داشت جوانی برخاست و گفت دلم گم شده است دعا کن تا باز دهد جریری گفت ما همه در این مصیبتیم و گفت در قرنِ اوّل معاملت بدین کردند چون برفتند دین فرسوده شد. قرن دوم معاملت بوفا کردند چون برفتند آنهم برفت. قرن سوم معاملت بمروّت کردند چون برفتند مروّت(5) نماند. قرن دیگر معاملت ایشان بحیا بود چون برفتند آن حیا نماند. اکنون مردمان چنان شده اند که معاملت خود برهبت(6) می کنند. و گفت هرکه گوش بحدیث نفس کند در حکم شهوات اسیر گردد و بازداشته اندر زندان هوا و خدای تعالی همه فایده ها بر دل وی حرام کند و هرکه از سخن حق مزه نیابد وی را نیز اجابت نباشد و هرکه بدون اندازهء خویش رضا دهد خدای تعالی او را برکشد زیادت از غایت او. و یکی گفت اصل کار مقاربتی است که خدایرا می بیند و مشاهدهء صنع او می کند. گفتند توکل چیست؟ گفت بمعاینه شدن اضطرار. و گفت صبر آن است که فرق نکند میان حال نعمت و محنت بآرام نفس در هر دو حال و صبر سکون نفس است دربند و گفت اخلاص ثمرهء یقین است و ریا ثمرهء شک. و گفت کمال شکر در مشاهدهء عجز است از شکر. پرسیدند از عزلت، گفت بیرون شدن است از میان زحمتها و سرّ نگاه داشتن اگر بر تو رحمت نکند. و گفت محاربهء عامیان با خطرات است و محاربهء ابدال با فکرات و محاربهء زهاد با شهوات و محاربهء تائبان با زلاّت و محاربهء مریدان بامُنی و لذّات. و گفت دوام ایمان و پاس داشتن دین و صلاح تن در سه چیز است: یکی بسنده کردن و دوم پرهیز کردن و سوم غذا نگاه داشتن و گفت هر که بخدای بسنده کند سرّش بصلاح باشد و گفت هر که از مناهی او پرهیز کند سرش نیکو بود و هرکه غذاء خود نگاه دارد نفسش ریاضت یابد. پس پاداش اکتفا صفوت معرفت بود و عاقبت تقوی حسن خلقت [ خلوت. نامهء دانشوران ]بود و عاقبت احتماء تن درستی بود و اعتدال طبیعت بود. و گفت دیدن اصول بشنودن فروع بود و درست کردن فروع بعرضه دادن بود براصول و راه نیست بمقام مشاهدهء اصول مگر بتعظیم آنچه خدای تعالی آنرا تعظیم کرده است از وسایل و وسائط و فروع. و گفت چون حق تعالی زنده گرداند بنده را به انوار خویش هرگز نمیرد تا ابد و چون بمیرد بخذلان خویش هرگز او را زنده نگرداند تا ابد. و گفت مرجع عارفان بخدای در بدایت بود و مرجع عوام بخدای بعد از نومیدی. و گفت چون مصطفی عیله السلام نظر کرد بحق، حق را بدید باقی ماند با حق بحق بی واسطهء زمان و مکان از جهت آنکه حاصل شد او را حضور آنکه او را نه حضور است و نه مکان، از اوصاف خود مجرد گشت به اوصاف حق جل و علا. رحمه الله علیه. -انتهی. و در نامهء دانشوران نام او ابومحمد احمد [ شیخ... ] بن محمد بن حسین یا احمدبن حسین بن محمد آمده. از عرفای اواخر مائهء سیم و اوائل مائهء چهارم معاصر با معتضد و مکتفی و مقتدر. و جریری را بضم جیم و فتح راء اول بروزن زبیر ضبط کرده اند. و نیز گویند: در سالی که ابوطاهر قرمطی بمکه تاختن آورد و جماعتی کثیر از حاج بکشت همچنانکه آن حکایت خود درکتب تواریخ مسطور است وی را نیز در قافلهء حاج از لشکر قرامطه ضربتی رسید و در میان خستگان بیفتاد. درویشی حکایت کرده است که من در میان آن مردمان بودم بگوشه ای فرار کرده چون لشکر متفرق گشت در میان خستگان درآمدم تا مگر از حالت آنان اطلاعی پیدا نمایم چون بدانها گذشتم ابومحمد را درمیان خستگان و کشتگان افتاده دیدم که نیم نفس از او باقی بود سرش درکنارگرفتم گرد و غبار از رویش پاک کردم گفتم یا شیخ دعائی کن که خدای تعالی این بلا را از تو و مردمان کشف کند گفت آن کنم که خواهم، باز گفتمش دعائی کن که از تو رفع شود گفت ای برادر این وقت وقت دعا نیست وقت رضا و تسلیم است. دعا پیش از نزول بلا باید. چون بلا آید رضا باید و او این بگفت و جان تسلیم کرد و موافق بود سال وفاتش با سیصدو چهارده ه . ق. و بعضی سیصد و دوازده و گروهی سیصد و یازده گفته اند. نقل است که یکصد سال متجاوز عمر یافته است والله تعالی اعلم بحقیقه الحال. رجوع به تذکره الاولیاء عطار و رجوع بنامهء دانشوران ج 3 ص 15 شود.
(1) - نهایت امتیاز داشت. (نامهء دانشوران).
(2) - سهل بن عبدالله. (نامهء دانشوران). و صحیح ابوسهل عبدالله تستری است.
(3) - ژولیده. (نامهء دانشوران).
(4) - تبابه حلوا یا کاچی.
(5) - برخاست. (نامهء دانشوران).
(6) - برهیئت و هیبت. (نامهء دانشوران).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.