دوشیدن
[شی دَ] (مص) خارج کردن شیر از پستان (ناظم الاطباء) شیر از پستان برآوردن (از آنندراج) (از غیاث) فشردن دو پستان و شیر بیرون کردن: هدب احتلاب محالبه حلاب (یادداشت مؤلف) استمراء (دهار) حلب (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : نشانی مگر یابد از اردشیر نباید که او دوشد از غرم شیرفردوسی دشمن ز دوپستان اجل شیر بدوشد بگذارد حنجر به دم خنجر پیکارمنوچهری چون یکی جغبوت پستان بند اوی شیردوشی زو به روزی یک سبویطیان که چوپانانم آنجا شیردوشند پرستارانم اینجا شیرنوشندنظامی چند در قهر دیگران کوشی بهرخود شیر دیگران دوشیاوحدی از دم پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب وز بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ هاتف اصفهانی فش؛ زود دوشیدن (تاج المصادربیهقی) هدب ضب بزم؛ دوشیدن شتر (تاج المصادربیهقی) (دهار) عصر؛ دوشیدن شتر و جز آن (منتهی الارب) هجم همر اهتجام؛ همهء شیر پستان دوشیدن هم؛ شیر دوشیدن همش؛ نوعی از دوشیدن شیر تشطیر؛ دوشیدن یک نیمهء پستان شطر؛ دوشیدن دوپستان (منتهی الارب) - گاو نر دوشیدن؛ به کار محال دست یازیدن : آنانکه به کار عقل در می کوشند هیهات که جمله گاو نر می دوشندخیام ||گرفتن (ناظم الاطباء) - دوشیدن کسی را؛ پول و مال او را به نیرنگ و فریب یا زور گرفتن: زیارت نامه خوانهای کربلا تا تیغشان ببرد زوار را می دوشند (یادداشت مؤلف).