دوساندن
[دَ] (مص) دوسانیدن چسباندن چسبانیدن چفسانیدن : به ارزیز بندند و دوسانند آن ارزیز را کفشیر گویند (از لغت فرس اسدی) به روغن یا سمین بسرشند و برکاغذ طلی کنند و برآن موضع دوسانند (ذخیرهء خوارزمشاهی) صاحب دست یازید و از درخت سیبی بازکرد، گفت: این نه فعل من است؟ ابواسحاق گفت: اگر فعل تست باز همانجا دوسان صاحب خاموش شد (تاریخ طبرستان) - بردوساندن؛ چسباندن: و احولی کودکان را که حادث باشد بر دنبالهء چشم او چیزی سرخ بردوسانند (ذخیرهء خوارزمشاهی).