دوراندیش
[اَ] (نف مرکب) مآل بین نقیض عجول (لغت محلی شوشتر نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) عاقل و دوربین (آنندراج) گربز (لغت فرس اسدی) مطلع و با بصیرت و پیش بین (ناظم الاطباء) پایان نگر عاقبت اندیش مآل اندیش آتیه بین عاقبت بین (یادداشت مؤلف) : پدرش مردی بود حرون و دوراندیش (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407 ) چون آن دوراندیش به خانه رسید در دست خویش از آن گنج جز حسرت و ندامت ندید (کلیله و دمنه) این دمنه داهی دوراندیش است (کلیله و دمنه) تو ز اندیشه زآن سوی دو جهان همه زین سوی عقل دوراندیشانوری بپرس از عقل دور اندیش گستاخ که چون شاید شدن بر بام این کاخنظامی از نهانخانه های دوراندیش باز داده خبر به خاطر خویشنظامی.