دور انداختن
[اَ تَ] (مص مرکب) دور افکندن بدور انداختن برزمین انداختن انداختن چیزی بی ارزش را چنانکه پوست میوه یا پس ماندهء غذا را کنار انداختن به کناری پرت کردن (از یادداشت مؤلف) تغییر کضل (منتهی الارب) : بخورد و بینداخت دور استخوان همین بود دیگ و همین بود خوانفردوسی هر چه صورت می وسیلت سازدش زآن وسیلت بحردور اندازدشمولوی || به نقطهء دوردست پرتاب کردن چنانکه تیر را (یادداشت مؤلف).