دورادور
(اِ مرکب، ق مرکب) با فاصلهء بسیار از دور (ناظم الاطباء) از ساحت دور از بسیار دور (یادداشت مؤلف) : بعد از این دورادور دستبردی کرده و جمع می باشیم و نمی پراکنیم تا ضجر شود (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 509 ) علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی وسیع بایستاد از یک جانب رود درخت بسیار و دیگر جانب دورادور لشکر (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351 ) مرا به هجو مترسان چنین ز دورادور اگر برابر من شاعری و نظم آرایسوزنی به نوشانوش می در کاس می داشت ز دورادور شه را پاس می داشتنظامی نه گنج وصل تمنا کنم نه گنج حضور خوشم به خواری هجر و نگاه دورادور امیرشاهی (از آنندراج) - از دورادور کسی را شناختن؛ آشنایی اسمی داشتن با کسی از طریق آثار و ذکر او بوسیلهء دیگران کسی را شناختن: از دورادور او را می شناسم؛ نام او را شنیده ام (از یادداشت مؤلف) - دوختن جامه دورادور؛ با بخیه های گشاد دوختن آن را (یادداشت مؤلف): شصر؛ دورادور دوختن (منتهی الارب (||) ص مرکب) بعید مستبعد غیرممکن و غیرمحتمل : گر به رویت کنند نسبت حور جان من نسبتی است دورادور حیاتی گیلانی (از آنندراج).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول