دور
[دَ] (ع مص) گردیدن چیزی و برگشتن بر آنجا که بود (از اقرب الموارد) گردش کردن و گردیدن (ناظم الاطباء) چرخیدن گرد گردیدن گشتن (یادداشت مؤلف) چرخ زدن هر چیز مطلقاً (لغت محلی شوشتر) گردیدن (آنندراج) (منتهی الارب) گرد گشتن (غیاث) (ترجمان القرآن جرجانی) گشتن (المصادر زوزنی) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ||) مبتلا به علت دوار کردن (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).