دود انگیختن
[اَ تَ] (مص مرکب) دود برآوردن || سوزانیدن و افروختن (ناظم الاطباء) - دود انگیختن از جان کسی؛ وی را دچار پریشانی و تیرگی خاطر و آزردگی ساختن : آه خاقانی شنو با زلف دودافکن بگوی کاین چه دودست آخر از جان فلان انگیخته خاقانی رجوع به دود برانگیختن شود || تاراج کردن و ویران نمودن و پایمال کردن || از بیخ برکندن (ناظم الاطباء).