دوچار
[دُ] (عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) هشت دوبار چهار || دچار ملاقات ناگهانی و بدون انتظار (ناظم الاطباء) برخورد « واو » رویاروی قرار گرفتن ملاقات (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) به معنی مقابل و به اظهار خطاست (غیاث) - دوچار خوردن؛ روبروشدن مواجه شدن ملاقات ناگهانی رویاروی قرار گرفتن راست آمدن : کدام صدر اجل دیده ای که با او هم اجل نخورده دوچاری درین سپنج سرای رضاقلیخان هدایت - دوچار زدن؛ ملاقات کردن و گفتگو نمودن (ناظم الاطباء ||) - برخورد کردن روبرو شدن دچار خوردن : چون به معبر جیحون رسید جمعی از خواص سلطان از خوارزم می آمدند با او دوچار زدند (تاریخ جهانگشای جوینی) تا چون به استو رسید در پشتهء شایقان با لشکر تاتار دوچار زد و با عدد قلیل ساعتی طویل با آن قوم محاربت نمود (تاریخ جهانگشای جوینی ||) - نقش دوشش نشستن (آنندراج) - دوچار شدن؛ منازعه و مباحثه کردن (ناظم الاطباء ||) - مخاصمه کردن و جنگیدن و مبارزه کردن (ناظم الاطباء ||) - ملاقات کردن یکدیگر را (ناظم الاطباء) - دوچار گشتن؛ به یک ناگاه دوکس به یکدیگر رسیدن و در مخاصمه شدن (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : هرکه با تو به جنگ گشت دوچار با ظفر نزد او یکی است هربفرخی رجوع به به دچار شدن شود (|| ص مرکب) دچار گرفتار (یادداشت مؤلف) - دوچار بودن؛ گرفتار بودن و مبتلا بودن (ناظم الاطباء) - دوچار شدن؛ مبتلا شدن (ناظم الاطباء) - دوچار کردن؛ مبتلا کردن (ناظم الاطباء ||) - ملاقات کردن دیگری را در راه (ناظم الاطباء) رجوع به دچار کردن شود || روبرو و مقابله در جنگ مخاصمت (ناظم الاطباء).