دوتا گشتن
[دُ گَ تَ] (مص مرکب) خم شدن دوتا شدن دوتو شدن (یادداشت مؤلف) : چون دید بر کمان تو حاسد سهام تو از سهم آن سهام دوتا گشت چون کمان منوچهری - دوتا گشتن پشت؛ خم شدن پشت خمیدن قامت و بالا : فروگفت پیغامهای درشت کزو سروبن را دوتا گشت پشتنظامی - دوتا و راست گشتن؛ قامت خود را خم و راست کردن احترام و بزرگداشت بزرگی را : چو دیدش به خدمت دوتا گشت و راست دگر روز بر خاک مالید و خاست سعدی (بوستان ||) خم شدن خم کردن قد به احترام تعظیم کردن و سر فرودآوردن در برابر پادشاه یا بزرگی چنانکه رسم است تعظیم کردن (از یادداشت مؤلف) : دوتا گشت پیران و بردش نماز بسی آفرین کرد و برگشت بازفردوسی به فرمان به پیش سکندر شدند دوتاگشته و دست بر سر شدندفردوسی.