دوبدو
[دُ بِ دُ] (ص مرکب، ق مرکب) من و او تنها او و من تنها بی سومی که تنها دو نفر با هم باشند خلوت دونفری (از یادداشت مؤلف) مقابله از دو کس به نوعی که ثالثی در آن نباشد (آنندراج) دو تا با هم بدون سیوم (ناظم الاطباء) : امیر مرا بخواند و خالی کرد دوبدو و گفت: این چه بود که ما کردیم (تاریخ بیهقی) با دوست خلوت کن دوبدو آنچه گفته ایم یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان خاقانی دو بدو با حریف جان بنشین یک به یک عذر آسمان برگیرخاقانی گه قمار به آن مه چو روبرو باشم جز این مراد ندارم که دوبدو باشم سیفی (از آنندراج ||) که دوتن دوتن یا دوتادوتا قرار گرفته باشند: صف دوبدو ردیف دوبدو (یادداشت مؤلف) دوتادوتا (ناظم الاطباء ||) کنایه از عاشق و معشوق باشد که در آن سوم نگنجد (آنندراج).