دنی
[دَ نی ی]( 1) (ع ص) ناکس (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (دهار) (شرفنامهء منیری) پست و دون و خسیس (ناظم الاطباء) ناکس و پست فطرت و سفله، مشتق از دنائت (آنندراج) (از غیاث) به عربی مردم دون و خسیس را گویند (برهان) فرومایه (دهار) رذل دون (یادداشت مؤلف) مردم دون و طبقهء پایین، در برابر سَریّ به معنی مردم شریف و طبقهء بالا : و یلبس السری و الدنی منهم [ من اهل کلاه بار ] الفوطه الواحده (اخبار الصین و الهند ص 8) صاحب باغ آمد و گفت ای دنی از خدا شرمیت کو چه می کنی؟مولوی نفس بی عهد است زآن رو کشتنی است او دنی و قبله گاه او دنی استمولوی که اگر حق است کو آن روشنی سر ز چَه بردار و بنگر ای دنیمولوی گفت شیطان که بما اغویتنی کرد فعل خود نهان دیو دنیمولوی - دنی پرور؛ پرورش دهندهء بدی (ناظم الاطباء) - چرخ دنی پرور؛ زمانهء پرورش دهندهء مردمان شرور و فاجر (ناظم الاطباء) - دنیای (دنیی) دنی؛ جهان پست و بی ارزش : غم دنیی دنی چند خوری باده بخور که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش حافظ || نزدیک (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) نزدیک شونده، مشتق از دنو (آنندراج) (از غیاث) همجوار (ناظم الاطباء||) ضعیف || حقیر (منتهی الارب) (ناظم الاطباء ||) لقیته ادنی دنی [ اَ نا دَنْ نا / اَ نا دَ نی ی ]؛ ملاقات کردم با او اول هر چیز (از لقیته » : لقیته ادنی دَنْیٍ و ادنا دناً [ اَ دَ نَنْ ]؛ ای اول شی ء و در متن اللغه آمده » ناظم الاطباء) (از متن اللغه) در اقرب الموارد آمده ادنی دنیّ و ادنی دناً؛ ای اول شی ء ( 1) - در فارسی به تخفیف یاء آرند.