دمیمه
[دَ مَ] (ع ص) زن حقیر و زشت رو ج، دمائم، دمام (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء ||) دیگ شکسته ای که سپرز و جز آن بر وی طِلا کرده باشند (ناظم الاطباء) قِدْر دمیمه؛ به معنی قدر دمیم است (منتهی الارب).