دم گشادن
[دَ گُ دَ] (مص مرکب) دهان گشودن باز کردن دهان گشادن دهان (یادداشت مؤلف) - دم گشادن اسرافیل؛ کنایه از دمیدن وی در صور : آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش جان بازیافت پیر سراندیب درزمانخاقانی || کنایه است از سخن راندن به تکلم درآمدن حرف زدن به تکلم آغازیدن (از یادداشت مؤلف) : هرکه همچون گل گشاید دم به یاد مدح او روزگار او را در آن دم دامن زر می دهد نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری).